اعترافات خواندنی دو تروریست
خرابکاری در ایران،منبع حقوق بشری در اروپا!

خوزستان نباید امن باشد و مخازن نفت و گاز خوزستان نباید در امنیت باشند و این استان را برای ایران ناامن کنیم تا همه ببینند که استان نفت‌خیز ایران به لحاظ امنیتی دارای مشکلات فراوان است!

نشریه اشارت، موسسه راهبردی دیده بان، در آبان ماه 1391 نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشور خبر از شناسایی و دستگیری عوامل تروریستی وابسته به بیگانه و سرویس‌های جاسوسی دادند که در اقدامات خود به خطوط انتقال نفت و زیرساخت‌ها و تجهیزات مشابه حمله کرده بودند، اما منشاء این اقدامات را می‌بایست در طراحی کلان سرویس‌های غربی برای موضوع ایران جستجو کرد. همزمان با تشدید فاز تحریم‌ها از سوی غرب، بنا به دستور تحریم‌ کنندگان در اقدامی مکمل، گروهک تروریستی «حرکه النضال العربی» به سرکردگی حبیب نبگان (حبیب جُبَر)، حمله به اموال عمومی و زیرساخت‌های اقتصادی کشور و بمب‌‌گذاری در خطوط انتقال گاز و نفت استان خوزستان را در دستور کار خویش قرار داد. اعضای وابسته به این گروهک تا لحظه دستگیری مبادرت به 9 فقره بمب‌‌گذاری در تاسیسات انرژی این استان کردند که از جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

* بمب‌گذاری لوله نفت شاوور در حوالی شهرستان شوش در تاریخ 14مرداد1390

* بمب‌‌گذاری لوله نفت عبوری از مجاورت شهر شاوور در حوالی شهرستان شوش در تاریخ 24اردیبهشت1391

* بمب‌‌گذاری خط لوله گاز حد فاصل شوش و دزفول در تاریخ 14تیر1391

* بمب‌‌گذاری خط لوله گاز اهواز به شمال خوزستان در تاریخ 25مرداد1391

* بمب‌‌گذاری لوله گاز مسیر هفت‌تپه به شوش در تاریخ 2آبان1391

از جمله موضوعات بسیار جالب توجه آنکه عناصر مرکزی این گروهک تروریستی که در یکی از کشورهای اروپایی مدعی حقوق بشر و منادی مبارزه با تروریسم مستقرند، پس از هر عملیات تروریستی ضمن پذیرش رسمی مسئولیت آن اقدامات، در عین حال با کمال وقاحت و بی‌شرمی با شماری از دولتمردان غربی و گزارشگران ویژه سازمان ملل (در امور ایران) ملاقات کرده یا با حضور و سخنرانی در برخی پارلمان‌های اروپایی و در مصاحبه با رسانه‌های بیگانه، به‌ ویژه شبکه سلطنتی انگلیس، موسوم به بی‌‌بی‌سی، خود را به عنوان مدافعان قانون و جامعه مدنی و حقوق بشر در ایران معرفی کرده‌اند.

از عناصر دستگیر شده تعداد 7 بمب آماده انفجار کشف شده است که بنا به اعتراف متهمان، قصد داشتند در اماکن عمومی و مذهبی منفجر کنند. بر همین اساس گفتگویی با برخی از عناصر دستگیر شده وابسته به این گروهک تروریستی ترتیب داده که در ادامه خواهد آمد.

 

تروریست اول

خودت را معرفی می‌کنی؟

«سلمان چایانی» هستم، اهل روستای خلف مسلم از توابع شهرستان شوش استان خوزستان. اول شهریور 57 متولد شدم و مشغول به کار کشاورزی هستم.

 

آشنایی شما با گروه از کجا و چگونه شروع شد؟

من و «سید خالد موسوی» (یکی دیگر از اعضای گروه) چند سالی با هم شریک بودیم و کار کشاورزی انجام می‌دادیم و با هم پیاز کشت می‌کردیم. در چند سال اخیر به دلیل خشکسالی محصول خوبی برداشت نکردیم و سالی 4 تا 5 میلیون بدهی به ما تحمیل می‌شد. یک روز در حال قدم زدن با سید خالد در زمین کشاورزی بودم که خالد از من پرسید حاضری با هم یک کاری انجام بدیم و پول خوبی بدست آوریم؟ منم پرسیدم این چه کاری است؟ و چه مقدار پول در قبالش می‌دهند؟ خالد در جواب به من گفت که جزئیات کار را شب برایت تعریف می‌کنم؛ شب به خانه ما آمد و گفت که ما باید یک سری عملیات‌هایی را انجام بدهیم و از آنها فیلم تهیه کنیم و از طریق شخص دیگری این فیلم‌ها را به دبی ارسال کنیم و شخصی در آنجا پس از دریافت و تایید فیلم‌ها برای ما پول ارسال خواهد کرد.

 

چه کسی قرار بود این فیم‌ها را به دبی ارسال کند؟

رابط ما شخصی به نام «علی چبشات» بود که او سرکرده گروه هم به حساب می‌آمد.

 

گفتی آن شب قرار گذاشتید فیلم‌ها را تهیه و ارسال کنید و در قبالش پول بگیرد، ادامه ماجرا چه شد؟

من به خالد گفتم که انجام عملیات که به همین راحتی نیست و تجهیزات می‌خواهد، وسیله می‌خواهد، بمب و خیلی چیزهای دیگر؛ او گفت که تو کاری به این کارها نداشته باش و فقط به عنوان راننده با ما همکاری کن، چون هم بمب آماده است و هم هدفش! این صحبت‌ها و این قضایا به اواخر اردیبهشت91 مربوط می‌شود.

 

از اولین عملیات و اقدامی که انجام دادید تعریف کن که چگونه و کجا بوده است؟

فردای آن روز که خالد با من صحبت کرد، قرار شد که شب برای انفجار اولین هدف برویم. نزدیک‌ غروب بود که به بهانه گاززدن ماشین از خانه خارج شدم و با خالد قرار گذاشتم که وقتی آمد، دیدم دو عدد بمب همراهش آورده است. با هم سوار اتومبیل شدیم و به سمت هدف رفتیم. هر دو بمب را به فاصله چند کیلومتری زیر دو لوله نفت جاسازی کردیم. بعد از دو یا سه روز خالد آمد و گفت که بمب‌ها منفجر نشده‌اند. گفتم از کجا می‌دانی، گفت آن شبی که بمب‌ها را کار گذاشتیم، «علی چبیشاط» پشت سر ما بود و قرار بوده که بعد از انفجار از صحنه فیلم‌برداری کند که انفجار صورت نگرفته است.

یک شب بمبی را که تهیه کرده بودیم به مقابل ایستگاه راه‌آهن هفت‌تپه انتقال دادیم و در آنجا در زمین‌های مقابل ایستگاه دفن چال کردیم. دو شب بعد هر سه نفر با هم به محل ایستگاه برگشتیم و بمب را روی ریل قطار جاسازی کردیم، ولی هر چه منتظرم ماندیم آن شب از قطار خبری نشد! این اتفاق چندبار و چندشب تکرار شد و هر بار به دلیلی عملیات بمب‌گذاری با موفقیت انجام نمی‌شد. یک شب قطار نمی‌آمد، یک شب بمب عمل نمی‌کرد، حتی یک شب بعد از عبور قطار بمب منفجر شد! ناکامی عجیب در این عملیات نیز باعث شد تا موقتاً مدتی از انفجار قطار و راه‌آهن خودداری کنیم.

بعد از این ماجرا، خالد من را با علی چبیشاط آشنا کرد و گفت که وی رابط ما با خارج از کشور است و او وظیفه فیلم‌برداری از عملیات‌ها و انتقال پول را بر عهده دارد. بعد از ملاقات من با علی قرار شد که دو عدد بمب دیگر تهیه کرده و برای انفجار اهداف جدیدی که از قبل مشخص شده بودند، استفاده کنیم. یکی از اهداف انفجار لوله نفتی بود که تقریباً از روبه‌روی سازمان منابع طبیعی شوش و از وسط زمین‌های کشاورزی عبور می‌کرد. به همراه خالد سوار اتومبیل شدیم و به سمت لوله نفت رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم، دیدم که مسیر لوله نفتی از جایی شبیه گودال می‌گذرد، من بالا ایستادم و خالد رفت و بمب ساخته‌شده را زیر لوله نفتی کار گذاشت و بعد سوار موتور شدیم و در مقابل سازمان منابع طبیعی و زیر درختی توقف کردیم و گوشی تلفن همراه خود را آماده تصویر‌برداری از انفجار نمودیم. در همین لحظه انفجار صورت گرفت و لوله ترکید، ولی لوله خالی بود و نفتی داخلش نبود، به هر حال ما فیلم‌برداری کردیم و برگشتیم. هم‌زمان با ما قرار بود علی چبیشاط نیز لوله نفتی دیگری را در همان شب منفجر کند، ولی به جای اینکه ساعت بمب را برای یک ساعت بعد از جاگذاری تنظیم کند به اشتباه برای 12 ساعت بعد تنظیم کرده بود که فردای آن روز حوالی ظهر صدای انفجار شنیده شد که بعد فهمیدیم همان بمبی بوده که چبیشاط کار گذاشته است.

چند هفته بعد از انجام چند عملیات بمب‌گذاری ناموفق قرار شد که قطار و خط‌آهن را منفجر کنیم! یک شب بمبی را که تهیه کرده بودیم به مقابل ایستگاه راه‌آهن هفت‌تپه انتقال دادیم و در آنجا در زمین‌های مقابل ایستگاه دفن چال کردیم. دو شب بعد هر سه نفر با هم به محل ایستگاه برگشتیم و بمب را روی ریل قطار جاسازی کردیم، ولی هر چه منتظرم ماندیم آن شب از قطار خبری نشد! این اتفاق چندبار و چندشب تکرار شد و هر بار به دلیلی عملیات بمب‌گذاری با موفقیت انجام نمی‌شد. یک شب قطار نمی‌آمد، یک شب بمب عمل نمی‌کرد، حتی یک شب بعد از عبور قطار بمب منفجر شد! ناکامی عجیب در این عملیات نیز باعث شد تا موقتاً مدتی از انفجار قطار و راه‌آهن خودداری کنیم، چون تقریباً یک یا دو ماه برای انفجارش وقت گذاشتیم ولی به نتیجه نرسیدیم! بعد از صرف‌نظر ار انفجار قطار به پیشنهاد چبیشاط، انفجار لوله گاز «شاوور» در دستور کار قرار گرفت. یک شب علی چبیشاط و خالد موسوی را سوار کردم و به سمت لوله گاز شاوور حرکت کردیم. آنها را در محل مورد نظر پیاده کردم تا بروند و بمب را جاسازی کنند. یک ساعت بعد با من تماس گرفتند که بمب را به لوله بسته‌اند، من هم رفتم سراغ‌شان و سوارشان کردم. دوسه ساعتی همان حوالی منتظر انفجار بمب بودیم که خبری نشد، نزدیک عیدفطر بود که خبری پیچید که بمبی در محل لوله‌ گاز شاوور کشف و خنثی شده است!

 

دیگر به سراغ انفجار قطار و خط آهن نرفتید؟

اتفاقاً بعد از این ماجرا دوباره قرار شد که به سراغ انفجار قطار و خط‌آهن بریم! 28 شهریور بود که با خالد و علی به سراغ همان بمبی که قبلا برای قطار بر روی ریل جاسازی کرده بودیم، رفتیم. باطری بمب را وصل کردیم و منتظر آمدن قطار ماندیم. حدود ساعت 9ونیم شب یا 10 بود که قطار حامل مواد نفتی از راه رسید؛ من و خالد قرار بود که از دو زاویه مختلف از انفجار قطار فیلم بگیریم و به چبیشاط بدهیم. به محض اینکه قطار آمد علی بمب را منفجر کرد، به محض انفجار من از ترسم پریدم در چاله‌ای که همان نزدیکی‌ها حفر کرده بودند و نتوانستم فیلمی بگیرم و خالد هم از ترس انفجار نتونسته بود فیلم بگیرد. علی چبیشاط از این اتفاق خیلی ناراحت شده بود و ما را سرزنش کرد. هدف بعدی که قرار شد آن روز منفجر کنیم، لوله گازی بود که تقریباً از بعد از شهرک صنعتی شوش عبور می‌کرد. تقریباً دهه دوم مهر بود که کار شناسایی لوله را شروع کردیم. بعد از شناسایی محل مناسب بمب، یک شب به همراه خالد و علی سه نفره برای اتصال بمب به لوله گاز رفتیم. قرار شد این بار من و خالد بمب را جاگذاری کنیم و علی چبیشاط از لحظه انفجار فیلم‌برداری کند. خالد بمب را به زیر لوله گاز بست، آن شب هر چقدر منتظر ماندیم بمب عمل نکرد. بعد از چند ساعت وقتی برای بررسی بمب به محل رفتیم، دیدیم که چاشنی عمل نکرده و بمب منفجر نشده است. همانجا بمب را مخفی کردیم و برگشتیم. من یک نوبت دکتر در تهران داشتم که باید می‌رفتم و به همین دلیل برای مدتی عملیات را تعطیل کردیم.

 

او با ما در مورد جداسازی خوزستان از ایران صحبت می‌کرد و سعی می‌کرد که با مطرح کردن محرومیت‌هایی که در استان خوزستان وجود دارد، به ادعای خودش مظلومیت عرب را نشان دهد و من را تحریک کند. او می‌گفت که خوزستان نباید امن باشد و مخازن نفت و گاز خوزستان نباید در امنیت باشند و این استان را برای ایران ناامن کنیم تا همه ببینند که استان نفت‌خیز ایران به لحاظ امنیتی دارای مشکلات فراوان است!

 

اول آبان من از تهران برگشتم و همان شب علی چبیشاط آمد سراغ من که باید همین امشب برویم سراغ لوله گاز و آن را منفجر کنیم. با وجود خستگی قبول کردم و دوباره سه نفری رفتیم سراغ لوله گاز، این بار هم علی قرار شد فیلم‌برداری کند و ما دو نفر باید بمب را کار می‌گذاشتیم. بعد از اینکه بمب را به محل مورد نظر متصل کردیم، خالد موسی چاشنی را روشن کرد و هر دو سوار موتور شدیم و از لوله فاصله گرفتیم. هنوز بیش از 2 کیلومتر از محل لوله گاز دور نشده بودیم که بمب منفجر شد و لوله گاز ترکید؛ بر اثر این انفجار زبانه‌های آتش تا چند متر به اطراف و بالا می‌رفت. وقتی زبانه‌های آتش را دیدم به شدت ترسیدم! بعد از چند دقیقه علی چبیشاط که از لحظه انفجار فیلم‌برداری کرده بود به ما ملحق شد، قرار شد که همان شب فیلم را برای طرف خارجی که می‌گفت در دبی است ارسال کند. بعد از آن شب من از ترس اصلاً آرام و قرار نداشتم، تقریباً 5 شب همه‌اش کابوس انفجار و آتش و بمب می‌دیدم. بعد از این ماجرا دیگر تصمیم گرفتم که به هیچ عنوان با خالد و علی همکاری نکنم و به همین دلیل به خالد گفتم من تا پول نگیرم به هیچ عنوان با شما همکاری نمی‌کنم. خالد هم ماجرا را به چبیشاط گفت، علی چبیشاط هم جواب داده بود که مدارکش را برای صدور روادید ارسال کرده و به محض صدور روادید به دبی خواهد رفت و پول را از طرف خارجی خواهد گرفت و به ما خواهد داد که نهایتاً این ماجرا با دستگیری ما در 28آبان91 به پایان رسید.

 

بعد از دستگیری به کارهای گذشته‌ات فکر کردی؟ چه حسی داشتی؟

بله. فکر کردم و دیدم این 6 ماهی که من این کارها را انجام می‌دادم، احساس می‌کنم که اصلاً خودم نبودم و در تاریکی فرو رفته بودم! آن شب که انفجار لوله گاز صورت گرفت به خودم آمدم و فهمیدم در حال انجام چه اشتباه بزرگی هستم. حالا فکر می‌کنم می‌بینم که خدارا شکر که بسیاری از اقداماتمان ناکام ماند، وگرنه من دیگر هیچ جوابی برای وجدان خودم نداشتم. اگر چند آدم بی‌گناه کشته می‌شد، شاید دیگر راه نجاتی برای من نبود.

بعد از صحبت با سلمان چایانی فرصت کوتاهی هم بدست آمد تا با علی چبیشاط گفتگو کنیم؛ او که به قول سلمان رابط عملیات با خارج از کشور بود، می‌تواند از پشت پرده این اقدام صحبت کند و برای ما روشن کند که چه کسانی به دنبال هدایت و اجرای این خرابکاری‌ها هستند.

 

تروریست دوم

برای شروع خودتان را معرفی کنید؟

بنده علی چبیشاط هستم از اهالی روستای خلف مسلم ار توابع شهرستان شوش، 5 پسر و 3 دختر دارم و شغلم کشاورزی هست. قبلاً در دبی و در کشور امارات مشغول کار بودم، ولی سالیان اخیر به دلیل مشکلات خانوادگی به ایران برگشتم و از سال 1380 در ایران هستم.

 

پس ارتباط شما با عوامل خارج کشور برای شروع این اقدامات به سابقه کار در امارات مربوط می‌شود؟

بله. البته تا سال 1380 هیچ ارتباطی وجود نداشت، اما وقتی در سال 1390 دوباره برای کار به دبی رفتم، در این سفر با شخصی به نام «ستار عساکره» آشنا شدم. عساکره نماینده شخصی به نام «حبیب نبگان» و عضو گروه «حرکه النضال العربی» بود. او با ما در مورد جداسازی خوزستان از ایران صحبت می‌کرد و سعی می‌کرد که با مطرح کردن محرومیت‌هایی که در استان خوزستان وجود دارد، به ادعای خودش مظلومیت عرب را نشان دهد و من را تحریک کند. او می‌گفت که خوزستان نباید امن باشد و مخازن نفت و گاز خوزستان نباید در امنیت باشند و این استان را برای ایران ناامن کنیم تا همه ببینند که استان نفت‌خیز ایران به لحاظ امنیتی دارای مشکلات فراوان است! همین ستار عساکره نحوه و چگونگی ساختتن بمب را به من نشان می‌داد و بعد از برگشتن از دبی هر مشکلی در مورد ساخت بمب داشتیم، به صورت ایمیلی و اینترنتی به او می‌گفتیم که جوابش را به سرعت برای ما ارسال می‌کرد. اولین بار هم موضوع بمب‌گذاری و ارسال فیلم به خارج از کشور و دریافت پول از این طریق را با خالد موسوی مطرح کردم. بعد از اولین انفجار و ارسال فیلم برای آنها، مبلغ پنج‌هزار درهم اماراتی برای ما ارسال کردند و بار دوم نیز 12هزار درهم.

می‌توانی تعدادی از اقدامات صورت گرفته را نام ببری؟

لوله نفت نزدیک به روستای شاهور و لوله گاز شوشتر به هفت تپه را منفجر کردیم و ریل قطار هفت تپه به شوش را هم منفجر کردیم و بعضی جاهای دیگر که سلمان چایانی آنها را برایتان تعریف کرد. تقریباً یکسال یا کمتر من و خالد موسوی با هم‌ عملیات‌ها را انجام می‌دادیم و بعداً سلمان چایانی از طریق خالد موسوی به ما اضافه شد. اولین هدفی هم که منفجر کردیم و فقط من و خالد موسوی آن را انجام دادیم، لوله نفت شاهور (قلعه‌نار) بود. همه این اقداماتی که ما انجام دادیم و اهدافی را که منفجر شد، به دستور حبیب نبگان بود که از طریق عساکره به ما داده می‌شد.

 

فکر می‌کنی این خرابکاری‌ها ارزش آن مقدار پولی را که گرفته بودی داشت؟

کارهایی که ما کردیم، هیچ دستاوردی جز پشیمانی برای ما نداشت. الان ما در زندان هستیم و حبیب نبگان و دوستانش در کشورهای اروپایی در بین خانواده‌شان زندگی می‌کنند! آنها هم ما و هم خانواده‌های ما را بدبخت کردند. همان‌طور که گفتم آخر این راه چیزی جزء پشیمانی و بدبختی نصیب کسی نمی‌کند. اینهایی را که منفجر کردیم همان سرمایه کشور خودمان بود! امثال حبیب نبگان برای خواسته‌های خود حاضرند اگر دستشان برسد ایران را به آتش بکشند.




انتهای متن/

سه شنبه, 23 تیر 1394 ساعت 10:23

نظر شما

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید