روز سه شنبه، 17 اردیبهشت ماه سال 1349 بود که رادیو ایران خبر استقلال بحرین از ایران را اعلام کرد و یک ساعت پس از اعلام استقلال بحرین، ایران این کشور را به رسمیت شناخت. خبر استقلال بحرین، از رادیو ایران به قدری مضحک پخش شد که اسدا... علم، وزیر دربار پهلوی، می گوید:«گوینده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گویی هم اکنون بحرین را فتح کرده ایم.» رژیم پیش از این فکر همه جا را کرده بود. اعتراض هایی که می بایست در هیاهوی یک مسابقه ورزشی جنجالی و کم سابقه، گم و فراموش شود. مدت ها مانور خبری برای برگزاری مسابقه فوتبال میان دوتیم ایران و رژیم صهیونیستی انتخاب عجیبی بود، اما سر وصدای زیادی به راه انداخت و 30 هزار نفر را در ورزشگاه امجدیه جمع کرده بود تا در فریادهای «ایران، ایران»، بخشی از خاک وطن، بی سر و صدا، از آن جدا شود.
موضوعی که موقتاً از یاد رفت
علم، در یادداشت های خود، می نویسد:«پس از مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل، در استادیوم امجدیه[شیرودی]، 30000 تماشاچی بلند شدند و با هم سرود ملی را خواندند و جشن و سرور تا سحر ادامه پیدا کرد. شاه شانس آورد که کسی از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرین تظاهرات کند. موضوع اخیر به کلی از یادها رفته است.» (جمعه 21 فروردین 1349 ، با همه این جنجال ها، افرادی مانند «داریوش فروهر»، در اعتراض به این وطن فروشی آشکار، طعم زندان را چشیدند. همه این اتفاقات در حالی رخ داد که یک سال قبل، در سرمای زمستان سال 1348ش، شاه، که در سر، سودای ژاندارمی خلیج فارس را می پروراند، در مصاحبه ای خواستار حل مسئله بحرین، از طریق کسب نظر مردم، آن هم به وسیله سازمان ملل متحد شده بود. رجوع به آرای مردم، برای تجزیه خاک یک کشور، آن هم توسط یک بیگانه و ذی نفع، در شطرنج سیاست آن روزها، ناشی از ضعف رژیم در تصمیم گیری برای یکپارچگی کشور و ترس از انگلیس بود.
ادعای شاه
شاه، چند ماه قبل از این واقعه، طی دیدار رسمی از هندوستان، در یک مصاحبه مطبوعاتی در «دهلی نو» اعلام کرده بود: اگر مردم بحرین خواهان پیوستن به کشورم ایران نباشند، ایران از ادعاهای سرزمینی اش نسبت به این جزیره خلیج فارس دست خواهد کشید. او گفته بود: چنانچه سیاست بین المللی خواهان جدایی بحرین از ایران باشد، من نیز خواست مردم بحرین را می پذیرم. وی تأکید کرده بود که ایران مخالف استفاده از زور برای حل مسئله ارضی بحرین است. او در پاسخ به این سؤال که آیا پیشنهاد انجام یک انتخابات عمومی یا رفراندوم، در رابطه با کسب نظر مردم بحرین، را دارد یا خیر؟ پاسخ داده بود:من نمی خواهم در این زمان وارد جزئیات مربوط به این سؤال بشوم؛ ولی هر نوع وسیله ای که بتواند به یک روش رسمی و مورد پذیرش شما و ما و تمامی جهان، نشانگر خواست مردم بحرین باشد، مطلوب خواهد بود.
نقشه و اسناد تاریخی معتبر نشان می دهد سرزمین 32 جزیره ای بحرین از قدیم الایام بخشی از ایران بوده است. از سال 1522 تا 1602م بحرین مدتی توسط پرتغالی ها اشغال شد. در سال 1602م، پس از اخراج پرتغالی ها از خلیج فارس، ایرانیان موفق شدند جزیره بحرین را از چنگ بیگانگان نجات دهند و مجدداً حاکمیت ایران بر بحرین را تثبیت کنند. از سال 1783م، بحرین تحت نفوذ خاندان آل خلیفه (که از اعراب شبه جزیره عربستان بودند) قرار گرفت و به تدریج زمینه سلطه انگلیس فراهم شد. با این حال بحرین همچنان تحت حاکمیت ایران قرار داشت. در دوره انحطاط قاجاریه، دولت انگلستان از ضعف دولت مرکزی سوءاستفاده کرد و طی قراردادهایی که در سال های 1820، 1861، 1880 و 1892م با بحرین منعقد کرد، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها در ادعایی دروغین مدعی شد که از زمان قرارداد 1820م، دولت انگلیس استقلال شیخ بحرین را به رسمیت شناخته است. دولت ایران نسبت به این امر معترض بود و حتی در نوامبر 1927، مسئله بحرین را به جامعه ملل ارجاع داد، ولی راه حلی در این مورد به دست نیامد. دولت ایران در سال 1957م بحرین را به عنوان استان چهاردهم کشور اعلام کرد؛ لقبی که هنوز در برخی گفت و گوها درباره بحرین شنیده می شود. خاطرات علم نشان می دهد شاه نگران بود مبادا از چشم پوشی ادعاهای ایران نسبت به بحرین، تعبیر به خیانت علیه منافع ملی شود.(خاطرات علم، 22 مرداد 1347) شاه و دولت انگلیس برای این که ایران را قادر کنند از مخالفت با استقلال بحرین دست بردارد، سرانجام موافقت کردند اختلافات خود را به اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد ارجاع کنند. «ویتوریوگیچاردی» (رئیس دفتر اروپایی سازمان ملل متحد) به نمایندگی از سوی دبیر کل آن سازمان به بحرین می رود و در آن جا هم ضمن یک نمایشنامه از پیش نوشته شده و یک نظرخواهی ساختگی نه از یکایک مردم، بلکه از رؤسای قبیله ها و سرپرستان گروه ها و شیخ های بحرینی، مسئله را حل می کند. بدین گونه که از آنها می پرسد: آیا می خواهید مستقل شوید؟! ناگفته نگذاریم که به هنگام سفر «گیچاردی» دو باشگاه فرهنگی «نادر» و «فردوسی» را بستند و شمار چشمگیری از مردم آن جزیره را که هوادار ایران و ایرانی مانده بودند، به زندان افکندند و تنی چند از آنها را کشتند و جو خفقان و ترس را در آن منطقه پدید آوردند. بر این پایه، چون گیچاردی، تنها با تنی چند از گردانندگان حکومتی، آن هم به گونه ای که از پیش تعیین شده، دیدار و نظر آن ها را به نام «نتیجه همه پرسی» اعلام کرد، روشن است که از لحاظ حقوق بین الملل و حقوق سیاسی مسئله استقلال بحرین به علت مراجعه نکردن به یکایک مردم آن جزیره و برگزار نکردن «همه پرسی کامل» از مشروعیت و قانونی بودن برخوردار نیست. این اتفاق، به اعتراف وزیر دربار وقت ایران، تنها یک نظر خواهی از چند تجارتخانه و افراد صاحب قدرت بود و بر خلاف اعلام عمومی، هیچگاه همه پرسی در بحرین صورت نگرفت.
کلاه بزرگ انگلیس بر سر شاه
«اسفندیار بزرگمهر»، وزیر مشاور نخست وزیر وقت، هویدا، درکتاب خود می نویسد: ... نظر انگلیسی ها از روز اول راجع به بحرین این بود که بحرین مستقل شود ولی ایران بحرین را استان چهاردهم می خواند و سال ها ادعای مالکیت آن را داشت. انگلیسی ها که تازه به دلیل همکاری با آمریکایی ها نفوذ خود را در خلیج فارس کم کرده بودند، نمی خواستند ایران که کرانه وسیعی در خلیج فارس دارد، در این طرف خلیج فارس هم نفوذی داشته باشد. شاه که خود را بی نیاز از مشاوره با صاحب نظران می دانست و فکر می کرد نابغه سیاست خارجی و دیپلماسی است، سعی کرد بحرین و جزایر سه گانه را به هم مربوط کند. یعنی در یک معامله با انگلیسی ها در قبال اعطای استقلال به بحرین، حق ایران بر جزایر سه گانه را تثبیت نماید. بامزه آن که جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی جزو خاک ایران است و مالکیت حقوقی و قانونی آن از ابتدا متعلق به ایران بوده است. اما در عمل انگلیسی ها کلاه بزرگی بر سر شاه گذاشتند. در آن زمان، هنوز کشورهای عربی قدرت نداشتند و شاه به راحتی می توانست حق ایران را از آن ها مطالبه نماید و نیازی به معامله بدون تضمین نبود، اما شاه از این فرصت استفاده نکرد و ترجیح داد منافع ملی را فدای طرح انگلستان نماید. شاه از بیم اینکه مردم ایران او را وطن فروش بخوانند، استقلال بحرین را منوط به نظر مردم بحرین نمود و این عمل در تاریخ ایران سابقه نداشت. حتی علم نیز به سفیر انگلیس در مورد این راه حل اعتراض می کند و می گوید: «ما هیچ گاه نمی توانیم چنین پیشنهادی را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.» (سه شنبه 21مرداد1348) جالب اینکه شاه نیز که متوجه خطر نظرخواهی در مورد استقلال بحرین بود و در این باره می گوید:«به سفیر تکرار کن که اگر من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شده ام. اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود، چندان اهمیتی به آن نمی دادم! ولی به عقیده من این طرح خیانت به منافع ملی است، بدین جهت نمی توانم آن را بپذیرم!».(دوشنبه 21 مرداد1348) اسدا...علم، رفیق گرمابه و گلستان شاه، نیز اذعان می کند که در این معامله، ایران به شدت دچار خسارت شد و زمانی که با سفیر انگلیس درباره بحرین و سه جزیره سخن می گوید، به شدت دچار ناامیدی می شود:«حال من به قدری بد شد که با تب در رختخواب افتادم و سه روز است که گرفتار هستم.»(خاطرات،دوشنبه 27 خرداد1349)
رأی ننگین مجلس شورای ملی
گرچه واگذاری بحرین بر اساس تصمیم شاه قطعی بود، اما برای این که تشریفات قانونی نیز طی شود بر اساس قانون اساسی نیاز به رای مجلس نیز بود. در اقدامی تاسف بار و تامل برانگیز، طرح تجزیه در مجلس شورای ملی! با رای 187 نفر از 191 نفر تعداد حاضر در مقابل 4 رأی مخالف به تصویب رسید. پس از تجزیه این بخش از خاک ایران، شاه حاضر نبود هیچ اعتراضی را در مورد بحرین بشنود و در جواب اعتراضاتی که به او می شد به صراحت می گفت:«این بحث و جدل ها در شأن من نیست!» جالب آن که شوروی به دلیل رقابت با انگلیس، نسبت به جدا شدن بحرین از خاک ایران اعتراض کرد.
ننگین تر از ترکمانچای
در مقام مقایسه عهدنامه ترکمانچای، که از بدنام ترین و ننگین ترین معاهده های استعماری به شمار می رود، با جدایی بحرین، باید به این نکته مهم توجه داشت که با همه ابعاد ناراحت کننده، عهدنامه ترکمانچای، پس از دوره دوم جنگ های ایران و روسیه و شکست ایران در این جنگ وسیع امضا شد؛ اما در موضوع جداشدن بحرین از ایران، نه تنها هیچ برخورد نظامی بین ایران و کشورهای ضعیف عربی در آن دوران رخ نداد، بلکه به نوعی داوطلبانه و با ظاهرسازی بخشی از خاک ایران از آن جدا شد. غیر از این مسئله که بیانگر اوج ذلت پهلوی دوم بود، مسئله دیگر، ارزش استراتژیک بی نظیر بحرین است. هر چند در قراردادهای ترکمانچای و گلستان، ایران 263700 کیلومتر مربع از خاک خود را از دست داد و بحرین با احتساب آب های اطرافش از این منطقه بسیار کوچکتر است اما ارزش راهبردی بحرین، به عنوان نبض حیاتی خلیج فارس و گذرگاه نفتی، هم از نظر اقتصادی و هم از حیث سیاسی و نظامی به مراتب از سرزمین های از دست رفته در قرارداد ترکمانچای و گلستان بیشتر است. بنابراین شاید بتوان گفت که این قرارداد به نوعی ننگین تر از معاهده ترکمانچای و گلستان بود.