به گزارش دیده بان ایدئولوژی چیست و از کجا میآید و چگونه نسبتش را با رادیکالیسم مرتب میکند؟ این پرسشها و پرسشهایی از این دست ما را به کانون بحث در باب ذات ایدئولوژی، نحوه کارکرد آن و تقربش به جانب خشونت میکشاند. این پرسشها وقتی ماهیت پروبلماتیک یا همان نظام ارجاع درونی خود را عیان میسازند که بدانیم بسیاری از اندیشمندان در مورد گروههایی مثل داعش در مقام یک جمع ایدئولوژیک برخورد میکنند و معتقدند که خشونت آنها از خود ایدئولوژیزه کردن امر دینی برمیخیزد.
در زیر گفتگوی خبرگزاری ایلنا با رادکلیف ادموندز (استاد فلسفه در دانشگاه کیپ تاون در آفریقای جنوبی) را در باب چیسیتی ایدئولوژی و نسبتش با خشونت را میخوانید.
به عنوان اولین سوال شاید بهتر باشد به این بپردازیم که ایدئولوژی اصلا چیست و از کجا می آید؟
ایدئولوژی به معنای ساختارهای ذهنیای است که شما برای شناخت جهان و تعیین خطمشی، عمل یا موضعگیری معتقدان به آنها در مسائل سیاسی-اجتماعی از آنها استفاده میکنید. یعنی شما از پیش در ذهن خود دارای برخی موازین و مفاهیم هستید که این مفاهیم در اصل در مقام الگو برای زندگی نقش معیار قضاوت هستند. این دست مفاهیم و ساختارها میتوانند از فرهنگ در معنای عام آن برآیند. اینکه میگویم میتوانند و آن را با قید شرطی محدود میکنم به این جهت است که ممکن است برخی از ساختارهای ذهنی هم باشند که از فرهنگ زیسته برنیایند و خودشان مولود نظریهها، تحلیلها و بهطور کلی ساختارهای مفهومیای دیگری باشند که چه بسا در فرهنگ فرد صبغهای هم نداشتهاند. اما در هر دو مورد فرد آنچه را که از پیش در ذهنش دارد به عنوان ملاک قطعی و نهایی تمام واقعیت در نظر دارد.
در اینجا باید به دو نکته اشاره کنم: یکی این است که ایدئولوژیک شدن یک ساختار مفهومی منوط به این است که شما هیچ آلترناتیوی برای آن متصور نشوید. یعنی آن امر چنان در ذهن و جان شما رسوخ کند کند و به چنان صلبیتی برسد که دیگر نتوانید آن را تغییر دهید یا اساسا امکان خطا در آن را متصور شوید. اغلب باورهای ما که از فرهنگهای مختلف اخذ کردهایم ماهیت ایدئولوژیک دارند. یعنی ما وقتی به یک عادت مشخص در زندگی خود برخورد میکنیم، آن را با عنوان اینکه همه چنین میکنند در نظر میگیریم. همین همه چنین میکنند یعنی اینکه آنچه افراد در موقعیت مشابه انجام میدهند، خوب است چون اگر بد بود همه چنان نمیکردند. این خفیفترین نوع ایدئولوژیزه شدن ذهن است اما درجه شدیدتری هم در کار است. اکثر باورهای دینی چنین ماهیتی دارند یا به سرعت مستعد آن هستند که ایدئولوژیک شوند. من در اینجا از دین معنای عامتری مستفاد میکنم. مثلا اگر شما به علم باور وثیقی داشته باشید آنگاه شما علم را دین خود قرار دادهاید. اگر به آکادمی یا فوتبال یا هر امر دیگری خود را وقف کنید بدون آنکه امکان خطا و ضعف و نقصان را در آن بیابید، شما آن امر را دین خود ساختهاید. پس وقتی میگویم دین یعنی هم دین وحیانی و هم دین غیر وحیانی. یعنی دینی که از فرط باور و ارتباط تنگاتنگ ما بدان موضوع، به وجود میآید.
فرد ایدئولوژیک نمیتواند دیگری را تحمل کند؛ دلیلش خیالی ساده است چون ایدئولوزی "باید" را تحمیل میکند. این باید، همه امور واقع را به زیر ذرهبین و معیارهای خود میبرد و میپرسد اینکه الان وجود دارد با آنچه باید باشد چقدر فاصله دارد؟ تشخیص این فاصله برعهده ایدئولوژی است. چون آنچه ایدئوژیک شود به سرعت برای خود نهاد میتراشد. در واقع یک نهاد ایدئولوژیک وظیفه فهم این را به عهده دارد که آیا وضعیتی که در آن قرار دارد یا وضعییتی که یک جامعه در آن قرار دارد، مناسب است یا نه. علاوه بر این؛ نهاد ایدئولوژیک مسئولیت آن را دارد که فرد یا جامعه را به سمت وضعیت مطلوب هدایت کند. پس خیلی ساده میتوان گفت ایدئولوژی آزادی و فعالیت فرد را در ید اختیار خود قرار میدهد. نتیجه آن این است که ایدئولوژی فرد را منفعل میکند. یک نمونه آن هم علم است. علمباوری اگر به ایدئولوژی تبدیل شود آنگاه دانشمندان میشوند پیامبران یا حتی خدایان و دانشگاه میشود کلیسا.
اما بسیاری از دینداران در جهان الزاما انسانهای ایدئولوزی زدهای نیستند مثلا امروز شما در جهان میبینید که افراد محجبه با دیگران نشست و برخاست دارند. در کشور ما هم به رغم همه چیزهایی که ممکن است شنیده باشید، حجاب چندان هم دارای دستورالعملهای سختی نیست و شما در خیابان میتوانید انواع و اقسام کسان را ببینید. به نظرتان برابر دانستن دینداری با ایدئولوژیزدگی جامع مانع است؟
به نظرم هر نوع باوری میتواند خیلی سریع ایدئولژیک شود. ایدئولوژیزه شدن تکثر را نابود میکند. اصلا کسی نمیتواند یک ایدئولوگ باشد و بگوید من میخواهم برای یک زندگی جمعی برنامهای ارائه دهم. جمعیت یعنی تکثر و تکثر یعنی تفاوت. فرقی نمیکند شما مسلمان باشید یا یهودی یا مسیحی. برای آنکه بتوانید با همه زندگی کنید باید آنها را بپذیرید. نه اینکه بپذیرید و بعد بخواهید آنها را به راه راست هدایت کنید؛ نه بلکه اجازه دهید تکثر جلوه کند. معنی حرف من روشن است. آنچه بین مردم وجود دارد یک تفاوت عمیق است. ما همه متفاوتیم. این تفاوت نیروی طبیعت است. اما اگر بخواهید مانع از آن شوید باید خشونت به خرج دهید. وحدتی اصیل است که خود افراد متکثر از سر اعتصام بر حول یک امر گرد آیند. این وحدت، وحدتی مسالمتآمیز است اما اگر وحدت محصول زور باشد، خشن است. در واقع ایدئولوژیک شدن دین محصول تحمیل است.
ما در اسلام یک اصل بسیار مهم داریم که میگوید در دین اجباری نیست
من از دوستان مسلمانم هم چنین چیزی را شنیده بودم. به نظرم همین یک اصل باعث میشود تا دین اسلام از ایدئولژیک شدن فاصله بگیرد. وقتی بتوانید چیزی را از ایدئولوژیزه شدن نجات دهید در واقع افراط را از آن خارج کردهاید.
ما اخیرا با پدیده افراطگرایی دینی و اصطلاحا خشونت مقدس در میان گروههای اسلامی و حتی یهودی مواجه هستیم و اینکه برخی میخواهند آن را به ذات خود دین نسبت دهند. برخی میگویند اساسا چنین کسانی نمیتوانند نسبتی با دین داشته باشند. این حجم از خشونت از کجا میآید؟
من معتقدم اساسا هر شکلی از ایدئولوژیک شدن به شدت در معرض افتادن در ورطه خشونت است. برای آنکه بدانید چقدر این امر به ذات آنچه ایدئولوژی به آن رجوع میکند یعنی دین یا علم و ... بیربط است، به نسلکشیهای مختلف در سراسر جهان نگاه کنید. مثلا به همین ماجرای میانمار یا به صربستان یا حتی به فرمانهای مهاجرتی ترامپ. به نظرتان وقتی ترامپ میگوید ما فقط به آمریکا متعهدیم و نه هیچ چیز دیگر، ایدئولوژیک نشده است. خود جنبشهای کمونیستی که بر سر قدرت آمدند هم تقریبا چنین وضعی داشتند. نه علم و نه نژاد و نه حتی میهن و دین نمیتوانند فی حد ذاته خشن باشند، خشونت وصف رویکردهای انسانی است. این شمایید که میتوانید خشن باشید یا نه. خشونت از تکفیر میآید. تکفیر نه فقط به معنای یک فعل دینی بلکه به معنای چیزی که ذاتی ایدئولوژی است. ایدئولوزیای که به مرحله عمل برسد اساسا تکفیر میکند. داعش یک دولت تکفیری است. تکفیری بودن برای آنها بنیاد است و خشونت از همینجا نشات میگیرد که شما دیگری را تکفیر میکنید. تکفیر در واقع آخرین گام قبل از خشونت عریان و خونریزی است. این خشونت در یک کلام ربطی به اسلام ندارد بلکه به نوع رفتاری که با آن میکنید، منوط است.
منبع:ایلنا