به گزارش دیده بان در چهارمین روز جنگ تحمیلی، وضعیت روی زمین وخیمتر شده بود؛ پشتسرهم خبرهایی از سقوط شهرها و کشتار و بیرحمی ارتش بعثی به گوش میرسید. در این وضعیت، ایران یک مشکل داخلی هم داشت؛ یک مشکل سیاسی؛ «ابوالحسن بنیصدر»!
توان ارتش ایران در آن روزها کم بود و توان نیروی زمینی کمتر. نیروهایی که برای نبرد به مرزها اعزام میشدند در حد لشکر نبودند؛ در حد گردان و گروهان بودند. زودتر از همه تکاوران ارتش در گروههای کوچک برای دفاع رفته بودند و مدافعان شهرها را فرماندهی میکردند. روز سوم مهر دشمن به دروازه های خرمشهر رسیده بود. نیروی هوایی که در نخستین روزهای جنگ با حمله به مراکز نظامی مهم عراق خوش درخشیده بود با همه توانش باید در جبههای میجنگید با وسعت هزاران کیلومتر مربع در داخل و خارج ایران. نیروی دریایی هم در خلیج فارس درگیر حمله هوایی میگهای عراقی بود. در این میان ایران یک مشکل بزرگ داشت. «بنیصدر» رئیسجمهور وقت، ایدههایی داشت که عملا ایران و ارتش ایران را برای دفاع خلع سلاح کرده بود.
زمین بدهیم، زمان بگیریم!
بنیصدر معتقد بود جنگ را باید به روش دیپلماتیک حل کرد! اصلا انگار نه انگار که بعثیها با تانک و هواپیما و توپ و لشکرهای پیاده و زرهی ریختهاند داخل ایران. دیگر اینکه میگفت باید ارتش با روشهای جنگ کلاسیک به نبرد بعثیها برود و چون ارتش توان کافی نداشت، ایده بدترش این بود که زمین بدهیم، زمان بخریم! ایدهای که در ایران نه دولتمردان انقلابی و نه مردم نمیپسندیدند و اصلا شنیدنش را هم باطل میدانستند چه برسد به اجرایش.
بنیصدر را خیلیها گمان میکردند بیتجربه و ناپخته و سهلانگار و اهل خودنمایی است، ولی بعدها خیلی بیشتر از خیلیها به این نتیجه رسیدند که اصلا خائن بود! یکی از استراتژیهای خیانتبار وی این بود که باید خرمشهر و آبادان را بدهیم به دشمن! این ایده فکری بنیصدر بعدها توسط آیتالله «هاشمی رفسنجانی» چنین بازگو شد:«چقدر این نمایندههای خوزستان در مجلس داد زدند و از ته دل گریه کردند. پاسداران آنجا داد میکشیدند و خواستشان این بود که یک واحد ارتشی برای حمایت از نیروهای درگیر به آنجا برود. بنیصدر میگفت نمیتوانیم بفرستیم و نداریم. سعی او بر این قرار گرفته بود که خرمشهر و آبادان را بدهیم و نیروهایمان را در شمال حفظ کنیم و بعد که برخود مسلط شدیم، شهرها را پس بگیریم».
اشغال و محاصره شهرها
در چهارمین روز جنگ، محاصره خرمشهر کامل شده بود و بمباران تعدادی از تانکهای پرشمار عراقی توسط نیروی هوایی ایران نیز کارساز نبود. نیروی زرهی عراق در ۵ کیلومتری خرمشهر مستقر شده بود و بسیاری از اهالی شهر خانوادههایشان را میفرستادند تا بروند و خودشان دنبال اسلحه میگشتند تا بجنگند. خرمشهر در حال تخلیه بود و تعدادی از شهرهای استان خوزستان نیز یا محاصره یا اشغال شده بودند.
در استان ایلام، عشایر رفته بودند به کمک رزمندهها و وضعیت بهتر بود؛ فقط در این حد که توان بیشتری برای مقاومت طولانیتر ایجاد شده بود. در سرپل ذهاب هنوز درگیری بود؛ هر شهری را عراق اشغال میکرد، مردمش آرام نمینشستند. از نیروی زمینی ارتش فقط یک گردان تانک به اهواز رسیده و تحت امر لشکر ۹۲ زرهی اهواز قرار گرفته بود. بمباران هوایی شهرهای ایران از جمله بوشهر، آبادان، دزفول، ارومیه و تبریز ادامه داشت و درگیری در خلیج فارس هم. از همه بدتر اینکه ضدانقلاب در کردستان و آذربایجانغربی فعال شده و در آن بحبوحه جنگ، وضعیت امنیت ایران را وخیمتر کرده بودند.
متخصص شکار تانک
حالا در خرمشهر چگونه بود که لشکرهای زرهی عراق با پشتیبانی هوایی و تانکهای پرشمار نتوانسته بودند شهر را اشغال کنند؟ چون مدافعان شهر فقط مردم نبودند؛ تکاوران نیروی دریایی هم بودند و همین تکاوران جلوی چشم بعثیها کارهایی کردند که بعدها صدام، خرمشهر را گورستان تانکهای عراقی نامید! یکی از این تکاوران «محمد علی صفا» بود؛ تکاوری آموزش دیده در پایگاه دریایی «رویال مارین» انگلستان. آنجا یک مدرک هم گرفته بود که نشان میداد کماندوی ویژه و متخصص شکار تانک است؛ در خرمشهر معلوم شد مدرکش واقعی بود. ۱۶۴ تانک پیشرفته آن روزگار را منهدم کرد. یارانش هم بودند و افتاده بودند به جان تانکهای عراقی. اینطوری بود که خرمشهر بیش از ۳۰ روز مقاومت کرد و همان روزهای اول جنگ اشغال نشد. صفا در ۴ آبان شهید شد؛ همان روزی که خرمشهر سقوط کرد و خون امثال او بود که این شهر را خونینشهر کرد نزد ایرانیها.
وقتی خبر شهادت صفا منتشر شد، پایگاه کماندویی «رویال مارین» پیام تسلیتی برای خانوادهاش فرستاد و اعلام کرد که پرچم این پایگاه به خاطر شهادت صفا ۳ روز نیمه افراشته بوده است؛ آنقدر که شجاعت و مهارت وی در دوران آموزش چتربازی، فنون رزمی و شیوههای نبرد حیرت و تحسین فرماندهان و مربیان نظامی این پایگاه را برانگیخته بود.آن روز نیروی هوایی ایران دوباره با مانورهای اعجاببرانگیز بغداد را بر سر صدامیان خراب کردند و تاسیسات نظامی در بغداد، اربیل، کرکوک و موصل را بمباران کردند. ۸ میگ عراقی را هم روی هوا زدند.
از هیچچیز ترسی نداریم
آن روز هم مثل روزهای قبل دلهرههای جنگ بیشتر و بیشتر شده بود؛ اما آخرسر قوت قلب ایران کلام روشن مردی بود که روحالله ایران بود: «من از ملت بزرگ ایران خواهانم که در هر مسالهای که پیش میآید قوی باشند، قدرتمند باشند، متکی به خدای تبارک و تعالی باشند و از هیچ چیز باک نداشته باشند. ما از آن قدرتهای بزرگ نترسیدیم، این که قدرتی ندارد، عراق که چیزی نیست... ما متکی به خدا هستیم و با اتکا به خدا از هیچچیز ترسی نداریم. و شما ملت عزیز مجتمع باشید، مصمم باشید و از هیچ چیز هراس نداشته باشید که هراسی هم نیست».
شهید «محمدعلی صفا» رکورددار شکار تانک در جهان است
منبع:فارس