به گزارش دیده بان، معادلات منطقهای همواره برخلاف آنچه عربستان به دنبال آن است، پیش میروند و جنگ یمن بهموازات حمایت سعودیها از جریانات تکفیری منطقهای، معادلات استراتژیک عربستان با سایر کشورهای عربی را تحت الشعاء قرار داده است.
در راستای تبیین پیشینه اقدامات سعودی در منطقه برای تأثیرگذاری در روند سیاستهای کشورهای منطقه و برخی دیگر از ابعاد این مسئله، گفتگویی را با حجت الاسلام تسخیری از معاونین سازمان ارتباطات اسلامی صورت دادیم که مشروح آن را در متن ذیل می خوانید.
*روند تغییر رفتار سعودیها در منطقه غرب آسیا و جنوب آفریقا را چگونه میتوان تبیین نمود؟
عربستان در ابتدای سال 2001 و دورانی که از وضعیت عراق مقداری، آن هم بعد از جنگ تحمیلی علیه ایران خارج شده بود، درون منطقه خلیج فارس حالتی بر مبنای خوف و رجا داشت. یعنی هیچ ادعایی در این منطقه به عنوان رهبر و یک کشور بزرگ را مطرح نمیکرد و تنها اقدامی که انجام میداد این بود که تلاش نماید در داخل اتحادیه کشورهای عربی خلیج فارس یک هماهنگی برای رسیدن به اهدافش ایجاد کند. این روند ادامه داشت تا اینکه جریان حمله عراق به کویت اتفاق افتاد و به دنبال آن دخالت 8 کشور عربی به همراه آمریکا و غرب در این ماجرا تمام معادلات را در این منطقه متحول نمود. در شرایطی که عربستان بسیار نگران جایگاه خویش بود، به خواست خودش از سوی غرب نقشی به او واگذار شد تا بتواند فراتر از قبل وارد صحنه منطقهای شود.
از سال 2003 عربستان فراتر از منطقه گام برداشت و از محدوده نفوذ خود خارج شده و شروع به نفوذ و دخالت در لیبی و دیگر کشورهای آفریقایی نمود که البته با مقاومتهایی نیز روبرو شد. برخی از رهبران کنونی سودان که یا کاملاً در برابر عربستان سکوت کردهاند و یا در حال همکاری هستند، در آن زمان وارد چالشی جدید شدند و عنوان نمودند که ما کشوری مستقل و دارای مصالح ملی جداگانه هستیم و عربستان حق دخالت در کشور ما را ندارد. این موضوع در روزنامهها به صورت روزانه و خط خبری مستمر البته بدون ذکر نام مستقیم عربستان بود. از سوی دیگر عربستان که برای رهبری جهان اسلام مصممتر شده بود، از آن نیروهایی که در سودان و دیگر نقاط آماده کرده بود، به صورت علنی در جهت همسوسازی افکار عمومی شروع به استفاده کرد. یکی از وظایف این نیروها برگزاری همایشهای گسترده تبلیغاتی و حتی ایجاد و تأسیس پادگانهای آموزش نظامی برای تربیت نیروهای خود، جهت مقابله با دولت سودان بود. بعد از این اتفاق نیروهای امنیتی سودان وارد برخورد جدی با آنها شدند و عده زیادی را دستگیر و پادگانهایشان را متلاشی کردند، ولی مدتی بعد عربستان به نفع نیروهایش وارد عمل شد.
نحوه ورود و نفوذ عربستان در سودان، دقیقاً الگویی است که هر جا رژیم صهیونیستی وارد شد آن را پیاده کرد. در سودان گروهی به نام «جماعهالسنهالمحمدیه» به رهبری شیخ ابوهدیه و شیخ ابوزید با گرایش به تفکر وهابی و ضد صوفی شکل گرفت و این جماعت از ابتدا نیروهایی را با تفکر سلفی-وهابی پرورش دادند. بعدها این جماعت دو شاخه شدند و شیخ ابوهدیه شاخه اصلی را رهبری کرد و شیخ ابوزید که بسیار تندرو و هماهنگ با افکار عربستان بود، گروه دیگری را با منافع جدید ایجاد نمود.
در این حین عربستان وارد حمایت از نیروهای خودش در سودان شد، ولی با این کشور به مشکل اساسی برخورد کرد. حاکمیت سودان از یک سو شاهد شکلگیری براندازی نرم و سخت توسط سعودیها و از سویی دیگر شاهد حمایت مادی عربستان بودند. در آن زمان رابطه ایران و سودان از وضعیت خوبی برخوردار بود و بشیر، بارها از جمهوری اسلامی ایران دفاع میکرد و حتی وی طی واکنشی در یکی از همایشهای بزرگی که علیه ایران و تشیع برگزار شده بود، اعلام کرد که پروژه عظیم صهیونیستی را کشف کرده است که میخواهند ایران و سودان را ساقط کنند. البته در حال حاضر بسیاری از این معادلات تغییر کرده است.
این تغییر حاصل چندین عامل بود؛ عامل اول اینکه دولت سودان احساس میکرد بایستی یک کار بزرگی جهت زنده ماندن و بقاء انجام دهد و نیازهای فراوانی هم داشت، که کشوری به جز عربستان با آن حجم منابع عظیم مالی، جوابگوی آن نبود و عربستان هم با سوءاستفاده از این نقطه ضعف بسیاری از امور را بر آنها دیکته کرد و با استفاده از فشارهای عوامل خود بسمت تغییرات مورد نظر در حاکمیت سودان، خیز برداشت.
همانطور که اشاره شد رژیم سعودی مدل براندازیای که در کشور سودان پیاده سازی کرده بود را همزمان در کشورهای دیگر مورد هدف خود نیز اجرایی و عملیاتی میکرد، که در این حین حاکمیتها عوامل سعودی را شناسایی و دستگیر مینمودند، عربستان سعودی نیز به دنبال فرمولی بود تا نیروهایش را از زندانهای مختلف در کشورهای مورد هدف خارج نماید، تا اینکه قضایای سوریه اتفاق افتاد.
*به راه انداختن جنگ داخلی سوریه و کشاندن ابعاد آن به عراق را چگونه ارزیابی میکنید؟
با شروع جنگ نیابتی در سوریه شاهد یک انقلابی جدید در جهان اسلام و کشورهای عربی شدیم. بسیاری از افرادی که سالها در کشورهای مختلف اسلامی و عربی، در راستای پیشبرد اهداف عربستان، دورههای عقیدتی و نظامی دیده بودند و بنا به دلایل امنیتی در زندان به سر میبردند، آنها از زندان آزاد و به سوریه اعزام شدند، حتی در عربستان نیز زندانیان زیادی با تفکرات جهادی و تکفیر به سر میبردند که با ابراز مخالفتهای خود در مقابل سیاستهای متناقض حکام عربستان (بعد از حضور آمریکا در عربستان) در حبس به سر میبردند که آنها هم در اقدامی هوشمندانه آزاد و روانه سوریه شدند. سوریه مأمنی مناسب برای جذب این افراد مطرود شده بود ، که تازه به آنها یک شخصیت جدیدی هم میداد، فردی که تا چندی پیش در زندان محبوس بود حالا در سوریه به او عنوان امیر و مجاهد داده میشد .
عربستان بهصورت مستقیم و غیرمستقیم توسط ترکیه اقدام به سازماندهی این گروهها و افراد مینماید. در مورد سوریه واقعاً یک خطر گستردهای نه فقط برای سوریه، لبنان و عراق بلکه برای کل منطقه و بهخصوص برای جمهوری اسلامی در حال شکلگیری بود.
*عربستان چگونه توانست در انحراف بیداری اسلامی نقش آفرینی کند؟
نقش آفرینی عربستان در کشورهای حوزه بیداری اسلامی خیلی پررنگ و مشهود میباشد، جهت فهم بیشتر از عملکرد سعودیها در انحراف بیداریهای منطقهای، میتوان مصر را مد نظر قرار داد.
عربستان سعودی دقیقاً همان الگوی براندازی سودان را در مصر پیاده کرد. در مصر با توجه به فقر موجود و توان مالی بسیار اندک مردم، میلیونها نفر در قبرستانها زندگی میکنند، در این حین گروههای خیری شکل گرفته بود که با سازماندهی عربستان کارهای خدماتی میکردند. ابتداً عربستان گروههایی را در مصر پشتیبانی میکرد که وظیفه آنها کارهای پشتیبانی و انساندوستانه بود، این روال بشر دوستانه تا زمانی که حوادث بیداری اسلامی اتفاق بیافتد ادامه داشت، اما با ظهور این بیداریهای منطقهای بالاخص در کشور مصر، منجر شد تا این گروههای خدماتی هویت اصلی خود را نشان دهند و علاوه بر تأثیرات عقیدتی، در امور سیاسی نیز مداخله نمایند.
در ابتدا این فعالیتهای هدفدار با مخالفت روبرو شد، ولی بعد از حدود یکسال برخی از رهبران این گروهها با فشارهایی که احتمالاً از سوی عربستان وجود داشت مجبور به تغییر رویه شدند و رسماً وارد عمل گردیدند. با توجه به سابقه خوبی که این گروهها در بین مردم داشتند، زمان سقوط حسنی مبارک در قالب «حزب النور» جمع و فعالیتهای خود را شروع نمودند. این حزب در اولین انتخابات بعد از حسنی مبارک موفق شد حدود 20 درصد از آراء را کسب نماید. آنها بعد از پیروزی در انتخابات مجری سیاستهای عربستان شدند و تمامی خواستههای آنها را اجرا میکردند و حتی اگر گروهی قصد درگیری با عربستان را داشت، حزب نور وارد معرکه میشدند و برخورد جدی با آنها انجام میدادند. موضعگیریهای این حزب بسیار متغییر بود، بعضی اوقات با اخوانالمسلمین متحد میشدند و گاهاً بعد از سقوط محمد المرسی، با آنها مخالفت میکردند و در روزهای ابتدایی روی کار آمدن سیسی یکی از حامیان اصلی او حزبالنور بود.
همین جا گفتنی است که تنها گروه اسلامی که میتوانستند در مقابل عربستان در مصر بایستند و آن را ساقط کنند اخوانالمسلمین بود. برخی از شاخههای اخوان در عربستان از تفکر و مذهب مشترک برخوردار بوده و در بسیاری از مراکز آنها هم از نفوذ و تاثیرگذاری خوبی برخوردار بودند. سعودیها که از اخوان المسلمین احساس خطر میکردند، بسیاری از افرادی که تفکر اخوانی داشتند را در داخل و خارج از مصر دستگیر و سرکوب کردند و به شدت با آنها برخورد شد، عربستان حتی به خاطر اخوانالمسلمین با ترکیه هم درگیر شد. این تنشها و برخوردها حاکی از عمق قدرت اخوان المسلمین است.
*آیا عربستان در دوران کنونی می تواند همان رویهای را که در مصر پیادهسازی کرد در کشورهای دیگر پیاده کند؟
عربستان سعودی الگوی نفوذ و به عبارتی دیگر انقلاب رنگی و مخملی را که در مصر اجرا نموده بود به همه کشورها نشان داد و ملک عبدالله جهت ثبات تغییرات صورت پذیرفته در حاکمیت مصر، خطاب به کشورهای دیگر اعلام نمود که یا از حاکمیت جدید مصر حمایت میکنید یا با ما طرف هستید. البته الان دیگر شرایط مالی عربستان جوابگوی این حجم هزینه نیست مگر اینکه محدود به طرحهای منطقهای که مدت زمان آن 2 یا 3 سال است، باشد، اما برای اجرای اهداف بلندمدت خود در کشورها با مشکل جدی مواجه است که با اتخاذ اقدامات الویت دار در منطقه روبرو شده است. بهطور مثال پادشاه عربستان به مصر سفر میکند و برای رییس جمهور آن یک مبلغ هنگفتی را تعیین میکند و همین طور برای نخستوزیر و دیگر وزرا و تمام نمایندگان مجلس مرد هم به همین ترتیب مبلغی را اختصاص میدهد، البته برای نمایندگان زن چون تعدادشان کم است، مبلغی چند برابر اختصاص میدهد، برای مدیران میانی هم از طریق سفیر عربستان در مصر، پاداشهایی در نظر گرفته میشود.
این تاکتیک عربستان که از هزینههای بالایی برخوردار بود دیگر الان امکانپذیر نیست، یکی از اهداف عربستان از تطمیع دولت مردان مصر تصرف دو جزیره از مصر به خاک عربستان بود، تطمیع شدگان مصری شروع نمودند به تبیین بحثهای تاریخی که ریشه این دو جزیره را به عربستان ربط میداد، آنها چنین وانمود میکنند زمانی که رژیم صهیونیستی قصد تجاوز به خاک مصر را داشته است، مصر جهت تأمین امنیت مرزهای خود و ایجاد پایگاه نظامی در بیرون خاکش، در آن دو جزیره نیرو پیاده کرد و حالا دیگر پس از پشت سر گذاشتن خطرات مطروحه، باید جزایر را به صاحبش که عربستان است برگردانیم. با توجه به ناتوانی مالی عربستان و عدم حمایت مالی از مصر، سعودیها دیگر قادر نیستند تا 32 میلیاردی که در نظر داشتند به بودجه مصر تزریق کنند و آن را تأمین نمایند.
مواجهه مصریها با این ناتوانی مالی سعودیها، ورق را برگرداند و کمکم خیلیها در داخل مصر شروع به موضعگیری علیه عربستان نمودند و برخی از ارگانهای رسمی مثل مجلس مصر هم رسما اعلام کرد که واگذاری این دو جزیره به عربستان غیرقانونی است و نباید این اقدام صورت بگیرد. دادستان مصر هم حکم غیرقانونی بودن کار را میدهد و البته این هنر سرکیسه کردن دیگر کشورها توسط مصر زبانزد است.
*روند اضمحلال ماهیت اقدامات سعودی ها را چگونه می بینید؟
شروع موجی که ضد عربستان سعودی صورت گرفته است فقط مختص کشورهای عربی نیست و در کشورهای اروپایی هم شاهد این اتفاق هستیم و بسیاری از روزنامههایی که در آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی توسط عربستان تأمین مالی میشدند با توجه به عدم تأمین مالی توسط سعودیها رویه دیگری را در پیش گرفتهاند. در انگلیس هم همینگونه است و مطبوعات شروع به موضعگیری علیه سعودهای کردهاند.
حاکمیت عربستان جهت رهبری جهان عرب به دلیل حس ناسیونالیستی و اشتراک زبانی که با دیگر کشورها داشتند مشکل چندانی نداشت اما در رهبری جهان اسلام نگرانی زیادی داشت و ایران را حریف یا مانعی بزرگ برای رسیدن به این اهداف میداند. در ابتدا برداشتها اینگونه بود که بهار عربی باعث آسان شدن تأثیرگذاری جمهوری اسلامی بر این حرکتها و جریانهای اسلامی در منطقه خواهد بود. اما عربستان که نگران این بیداریهای منطقهای بود رسما وارد عمل شد و با تلاش برای مخدوش نمودن چهره جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه جریان منطقه را به سمت اهداف خود هدایت نمود.
با این حساب ملتها تمایل خود را به الگوگیری از ترکیه نشان دادند، ترکیه هم از اخوانالمسلمین حمایت میکند و الان هم تلاش میکنند اگر دولت مصر با اخوان کنار بیاید و مصالحه کند، با آنها ارتباط حسنه برقرار کند. برخی روزنامههای مصری هم یک نظرسنجی مبنی بر اینکه آیا دولت مصر میتواند با اخوانالمسلمین کنار بیاید یا نه، برگزار کردهاند که حدود 10 درصد آری و حدود 70 درصد خیر گفتند و مابقی هم برایشان مهم نبوده است. این مسئله بیانگر این است که مردم، امیدی به این موضوع نداشته و عدهای هم با توجه به عدم کفایت اخوان در آن یکسال دولتشان علاقهای به حضور مجدد آنها ندارند.