گفتگو با دکتر صفاالدین تبرائیان
"داعش" نتیجه تعلل در مبارزه با صهیونیسم

ما باید مولد جریان تکفیری سلفی را به خودشان برگردانیم، آمریکایی‌ها در منطقه نقاط ضعف فراوانی دارند که بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف آن‌ها رژیم صهیونیستی و حاکمان بی‌ریشه، ناپایدار و نامشروع منطقه هست، بهترین راه مقابله با جریان‌های تکفیری ضربه زدن به رژیم صهیونیستی است.

موسسه راهبردی دیده بان، بررسی و تبیین اهداف غرب در منطقه نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها برای تأمین امنیت رژیم صهیونیستی،کنترل جهان عرب در راستای بیداری اسلامی و فشار به کشورهای آزاد منطقه همچون جمهوری اسلامی برنامه‌ریزی‌های گستره‌ای را صورت دادند که شکل‌دهی و هدایت گروهک‌های تکفیری به‌عنوان نماینده خشونت بی‌حدوحصر در جهان، ازجمله این طرح‌ریزی‌ها است.

ظهور جریان‌های تکفیری که در پس پروژه اسلام هراسی و خصوصی شیعه هراسی هم می‌توان آن را تعریف نمود بلایی بر سر کشورهای اسلامی آورده است که از شکل‌گیری جنگ داخلی، به تولیدمثل عناصر تکفیری تروریستی از درون رسیده‌اند و کار به‌جایی رسیده است که بخش عمده‌ای از بدنه گروهک‌های تکفیری، منبعث از عناصر ملت‌های عرب هستند.

بررسی شیوه‌های شکل‌گیری جریان‌های تکفیری می‌تواند به ابعاد توطئه استعمار و سررشته‌های این جریان در بین ملت‌های مسلمان اشاره نماید. مصاحبه ذیل گفتگویی است با دکتر صفاالدین تبرائیان، شرق‌شناس و پژوهشگر تاریخ که در آن تلاش شده به تبیین برخی از مؤلفه‌های مذکور بپردازیم.

 

ابتدا بفرمایید که از نظر شما خاستگاه تاریخی و ریشه‌های جریان تکفیر چیست و آغاز این جریان تندرو و خشن را در چه دوره‌ای باید جستجو کرد؟

تکفیر از دوره پیدایی فرقه وهابیت تندرو رنگ خشونت به خودش گرفت، اشغال افغانستان توسط قوای ارتش سرخ شوروی، موجبات بهره‌برداری آمریکا از روحیه جوانان مسلمان برای اعزام آن‌ها به سرزمین‌های اسلامی افغانستان و ضرورت دفاع از آن را فراهم آورد، ولی به دلیل سو استفاده از این احساسات این پتانسیل متأسفانه به کژراهه و بیراه رفت. آمریکا در دوران جنگ سرد برای مقابله با شوروی و استفاده از ظرفیت‌های موجود و پتانسیل رها شده به خوبی از سلفیزم بهره برد تا موجبات تقویت حضور خود در منطقه را فراهم آورد.

تکفیر تبعاتی دارد و این نیست که شما یک شخصی را تکفیر بکنید و پیامدهایی نداشته باشد. تبعات آن این است که خون، مال و ناموس افراد با ‌وسیله تکفیر مباح می‌شود و افراد با توسل به فتوا و حکمی که اعلام‌شده، مبادرت به این اعمال شنیع در حوزه‌های مذکور می‌کنند، حوزه‌هایی که در اسلام خیلی محترم است و ساحت‌هایی نیست که افراد در آن بتوانند جولان بدهند.

الآن متأسفانه با گروه‌های تکفیری زیادی در منطقه خودمان همچون «جبهه النصره»، «داعش»، «جیش العدل» و «حزب التحریر»، «القاعده» و... مواجه هستیم. در این راستا می‌توان به این نکته اشاره کرد که ابتدا لفظ داعش از همین «احدا عشر» یعنی «یازده» در عراق پدیدار شد و اصلا دولت اسلامی عراق و شام مطرح نبود، عراقی‌ها چون در زبان محاوره این کلمه را به تندی بیان می‌کنند می‌شود «احدعشر» و به تدریج به داعش تبدیل شد. دیدند که می‌شود از این داعش، دولت اسلامی عراق و شام را منتج کرد و البته در میان یازده گروه موتلفه، داعش قوی‌تر بود و به همه آنها سلطه یافت.

تکفیری‌ها همیشه در طول تاریخ دشمن‌شان را اشتباه می‌گرفتند و نشان عوضی هم به طرفدارانشان می‌دادند. در یک مقطع زمانی می‌بینیم که چه کسی «احمدشاه مسعود» را در افغانستان ترور کرد، شخصی به نام «ابوهانی» که فرمانده القاعده در سومالی است، با یک ترفند عجیب به احمدشاه مسعود نزدیک می‌شود و به‌عنوان خبرنگاری که قصد مصاحبه با وی را دارد، این فرمانده محبوب و جهادگر افغانستان را به شهادت می‌رساند. واقعاً از میان برداشتن احمدشاه مسعود در آن مقطع زمانی و یا صدور فتوای تکفیر جمال عبدالناصر چه مشکلی را حل می‌کرد.

پاکستان هم همواره بستر رشد و نمو جریان‌های تکفیری بوده است و تا الآن که می‌بینیم در آنجا گروه‌هایی همچون «لشکر طیبه»، «لشکر مجاهدین»، «لشکر صحابه»، «حرکه مجاهدین»، «سپاه صحابه» و... را داریم. در عراق هم که خیلی زیاد هستند، از «ابنا الاسلام» گرفته تا «انصار الاسلام»، «انصار السنه»، «انصار ابن تیمیه»، «جند الرحمن»، «جند الصحابه» را داریم که همه این‌ها به‌غیراز وجود داعش است.

امروز تکفیری‌ها مهمترین چالش جهان اسلام‌اند، تمامی این گروه‌ها در طول تاریخ بی حمایت قدرت بین‌المللی و منطقه‌ای کاری از پیش نبردند. راهبرد آنها دامن زدن به اختلافات طایفی و فرقه‌ای، تفرقه‌افکنی و خلاصه مقابله با اسلام و تهدید جملگی مسلمانان با حربه سوءاستفاده از اسلام است.

تکفیر ویژگی‌هایی دارد و در حوزه اسلامی مسلمان‌هایی هستند که قرائت افراطی از دین و مذهب دارند، متعصب و ضد شیعی هستند و در تفکر تکفیری آن‌ها اندیشه وهابی رسوخ کرده است. این‌ها در واقع مرجعیت فکری‌شان بدون تردید در گذشته به ابن تیمیه برمی‌گردد و در دوره اخیر به فردی مانند «عزام».

عبدالله عزام یک فلسطینی تبار است که در مصر درس ‌خواند و بعدازآن با توجه به وضعیتی که در افغانستان پدید آمد و حماقتی که شوروی مرتکب شد و قشون خودش را فرستاد و سرزمین اسلامی افغانستان را اشغال کرد، در پاکستان مستقر شد و آنجا عمل جهادی خودش را از «مکتبه الانصار» در پیشاور شروع کرد. آن موقع نه آمریکا، نه پاکستان، نه عربستان نسبت به فعالیت‌های این فرد هیچ سختگیری‌ای به عمل نیاوردند.

وی درواقع از رهبران جهادی مصر و فلسطین به شمار می‌آید، در دوره‌های اخیر می‌شود عزام را به‌عنوان تئوریسین جریان سلفیه جهادی به شمار آورد، او دکتری فقه از جامعه الازهر(دانشگاه الازهر) دارد، خطیب توانا و انسان تأثیرگذاری است و به همین دلیل با استفاده از قلمش مطالب زیادی نوشت و آثار زیادی از خودش باقی گذاشت. با خصوصیات کاریزماتیکی که این فرد داشت، توانست در مدت‌زمان کوتاهی بنیان القاعده را بر جای بگذارد.

عزام در افغانستان کشته نشد، پس از اخراج قشون شوروی از این سرزمین، بحث جهاد در فلسطین توسط عزام مطرح شد و بلافاصله پس از آن در سال 1989 بگونه مشکوکی به قتل رسید. یعنی آنگاه که قدرت‌های مسلط به جریان تکفیری، احساس کردند عزام در حال تبدیل شدن به خطر است، او را از بین بردند.

به نظر می‌رسد که تکفیری‌ها همیشه دچار خطای محاسباتی می‌شدند و همواره همین‌گونه بوده است. نحوه برخورد «سید قطب» با «جمال عبدالناصر» را وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که، سید قطب عالمی است که وقتی جمال عبدالناصر به‌عنوان رهبر جهان عرب مطرح است و در مقابل رژیم صهیونیستی مقاومت می‌کند، او را تکفیر کرد و جمال عبدالناصر هم با استفاده از ترور ناکامی که نسبت به جانش صورت گرفت، سید قطب را دستگیر و نهایتاً او را اعدام کرد. جالب است که آن زمان «سید الحکیم»، مرجع اعلای شیعیان مقیم نجف نامه‌ای به جمال عبدالناصر فرستاد که سید قطب را عفو کند و مرتکب خطای اعدام وی نشود، ولی متأسفانه این کار صورت گرفت.

 

پس اشتباه در تشخیص دشمن فقط مختص یه تکفیری‌های این دوره نیست؟

بله. تکفیری‌ها همیشه در طول تاریخ دشمن‌شان را اشتباه می‌گرفتند و نشان عوضی هم به طرفدارانشان می‌دادند. در یک مقطع زمانی می‌بینیم که چه کسی «احمدشاه مسعود» را در افغانستان ترور کرد، شخصی به نام «ابوهانی» که فرمانده القاعده در سومالی است، با یک ترفند عجیب به احمدشاه مسعود نزدیک می‌شود و به‌عنوان خبرنگاری که قصد مصاحبه با وی را دارد، این فرمانده محبوب و جهادگر افغانستان را به شهادت می‌رساند. واقعاً از میان برداشتن احمدشاه مسعود در آن مقطع زمانی و یا صدور فتوای تکفیر جمال عبدالناصر چه مشکلی را حل می‌کرد و به کدام‌یک از دردهای جهان اسلام می‌خورد و بر اساس کدام مستند شرعی چنین کارهایی صورت گرفت.

عرض کردم که عبدالله عزام دفتری در پیشاور پاکستان به نام «مکتبةالخدمه» داشت، که کار خودش را آنجا شروع کرد، زمانی که نیروهای شوروی از خاک افغانستان براثر مقاومت گروه‌های جهادی بیرون رانده شدند و ناگریز به اخراج از افغانستان و سرشکسته به کشورشان برگشتند، وی در برابر این پرسش قرار گرفت که حال ما باید چه‌کار کنیم؟ چون خودش فلسطینی الاصل بود یک بحثی را مطرح می‌کند مبنی بر اینکه الآن نوبت رژیم صهیونیستی است و باید تفنگ‌های خودمان را به سمت این رژیم نشانه‌روی بکنیم. همان موقع در سال 1989 مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد.

این به ما چه چیزی را خاطرنشان می‌سازد؛ که تا وقتی جریان‌های تکفیری برای قدرت‌های بزرگ خطری محسوب نمی‌شوند، اجازه کار دارند و پس از آن که احساس شد قصد سرشاخ شدن با آنان را دارند مورد تصفیه قرار می گیرند.

 

با توجه به اینکه داعش در دو سه سال اخیر به این نام معروف شده است، آیا می‌توانیم ادعا کنیم که رویه جاری آن بر اساس هدایت سرویس‌های جاسوسی غربی است؟

اسامی گروه‌های تکفیری در طول تاریخ عوض می‌شود و آن‌ها زیر یک تابلوی مشخصی نیستند، القاعده دیگر القاعده یازده سپتامبر نیست، اسامی و رنگ این افراد همواره عوض می‌شود. پدیده گروهک‌های تکفیری دقیقاً در تقابل با مفهوم بیداری اسلامی قابل‌فهم است. جریان وهابیت که همه این‌ها زیرمجموعه آن هستند و به‌حق باید نام آن را فرقه نامید، حتی اهل سنتی را که به لحاظ فکری با آن‌ها مخالفت می‌کنند را کافر می‌شمارند و این اختصاص به شیعیان ندارد، آن‌ها فقط خودشان را موحد می‌دانند و هر کس با اعتقاداتشان مخالفت بکند هم کافر است و هم مشرک و هم اینکه قتلش مباح است.

جریان‌های تکفیری و در رأس آن‌ها داعش، وقتی مبادرت به تخریب آثار باستانی می‌کنند، بحث‌شان این است که قبل از تمدن یهود تمدنی در بین‌النهرین و جاهای دیگر عالم باقی نماند، ظاهر قضیه این است که مجسمه‌ها و آثاری به‌عنوان شرک و بت‌پرستی از بین می‌رود، اما واقعیت این است که رژیم صهیونیستی نمی‌خواهد تمدنی به‌غیراز تمدن یهود بر روی کره زمین وجود داشته باشد و این موضوعی است که توسط این افراد که آگاهانه این اعمال را صورت می‌دهند، دیده می‌شود.

بنیان‌گذار این فرقه «محمدبن‌عبدالوهاب» است که به تأسی از ابن تیمیه بحث مربوط به شرک دانستن توسل به انبیا و ائمه اطهار و مباح دانستن خون مشرکین را تعمیم داد. در دوره وهابیت نوعی از تکفیر ظهور می‌کند که ما می‌توانیم آن را تکفیری سیاسی بنامیم، این تکفیر صرفاً اعتقادی نیست و از حالت فکری به حالت عمل درآمده است.

البته برخی از علمای امامیه هم متأسفانه یکدیگر را در خلال بحث‌های اعتقادی و کلامی ناگاه تکفیر کرده‌اند. این نوع تکفیری به نحوی نیست که پشت‌بند آن بخواهند کار عملیاتی صورت بدهند و عقیده‌ای نیست که بخواهد مبدل به عمل بشود و درواقع نظری است و از کسی خواسته نشده است که برود و این کار را اجرایی بکند، ولی وهابیت این کار را کرد.

«ابومصعب زرقاوی» پس از سقوط صدام رسماً اولین رهبر القاعده در عراق است که تحت اشغال نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکای متجاوز است و قاعدتاً باید در برابر نیروهای متجاوز آمریکایی قرار می‌گرفتند، ولی آمدند و اعلام کردند که دشمن اصلی ما شیعیان هستند و این موضوع را اولویت جنگ در آن دوره قرارداد.

شما ملاحظه کنید در عراق مورد یورش نیروهای آمریکایی قرار گرفته، اولویت مبارزه مسلحانه در درجه اول با شیعیان است! جنگ با نزدیک‌ترین دشمن، ضعیف‌ترین دشمن، بدترین دشمن و البته از نظر زرقاوی اردنی‌تبار، شیعیان از یهود و مسیح بدترند.

به همین دلیل بدون تردید جریان تکفیر همیشه بازیچه دست آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی بوده است. نکته‌ای که در اینجا در بروز اقدامات وهابیون قابل‌ذکر است، جنایت آنها در سال 1216 قمری است. این‌ها دقیقاً کاری را که در موصل عراق یک سال و نیم پیش صورت گرفت، انجام دادند، یعنی نیروهای خودشان را اندک‌اندک به‌عنوان زوار وارد شهرکردند که بخواهند در مراسم مذهبی شیعیان شرکت کنند. درگذشته سفر کردن‌ها خیلی سخت بود چراکه پس از مدت زیادی به این اماکن می‌رسیدند و برای زیارت عتبات خانه‌‌ای اجاره می‌کردند و مدت زیادی اقامت می‌جستند. وهابیان در 18 ذی‌حجه آن سال که مصادف با عید غدیر بود و افراد از شهرهای مختلف عراق به سمت نجف می‌رفتند و آن روز را در آنجا گرامی می‌دارند، در حالی که حاکم عثمانی شهر هم با تکفیری‌ها همکاری کرد، حدود 8 هزار، 12 هزار و یا 20 هزار نفر به بالا را قتل‌عام کرده‌اند و عده زیادی را در عتبه حسینی و عباسیه سر بریدند و خون جاری کردند، این‌ها می‌دانستند از دوره نادرشاه چه سرمایه‌گذاری‌ای در عتبات شده است، قصد آن‌ها هم هدم و غارت بود. درهای مطلای حرم را کندند، به موزه حرم دستبرد زدند و... نمونه همان کاری که در انتفاضه شعبانیه توسط نیروهای صدام هم انجام شد؛ آن‌ها بعد می‌خواستند به سمت نجف حمله کنند که با مقاومت علما و مردم روبرو شدند. در این راستا آثار زیادی منتشرشده است، مستشرقین و حتی اهل سنت هم روایات تاریخی مختلفی از این واقعه دارند.

از سوی دیگر اینکه می‌بینیم جریان‌های تکفیری و در رأس آن‌ها داعش، وقتی مبادرت به تخریب آثار باستانی می‌کنند، بحث‌شان این است که قبل از تمدن یهود تمدنی در بین‌النهرین و جاهای دیگر عالم باقی نماند، ظاهر قضیه این است که مجسمه‌ها و آثاری به‌عنوان شرک و بت‌پرستی از بین می‌رود، اما واقعیت این است که رژیم صهیونیستی نمی‌خواهد تمدنی به‌غیراز تمدن یهود بر روی کره زمین وجود داشته باشد و این موضوعی است که توسط این افراد که آگاهانه این اعمال را صورت می‌دهند، دیده می‌شود. اعمال آن‌ها هدفمند و در خدمت رژیم صهیونیستی است.

جهل، خباثت، ترس و منافع شخصی محرک جریان‌های تکفیری است. آنان با هجوم و قتل و ویرانی و آواره کردن مردم قصد تحکیم سلطه خود را دارند. افراد با عقاید افراطی که به تحریک اجانب دست به هر کاری می زنند و بازیچه دست سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی‌اند. مقاصد راهبردی آنان عبارت است از فراموش کردن آرمان امت اسلام، فراموشی اولویت فلسطین، انسداد راه‌های تقریب و وحدت مسلمین، ناامن‌سازی جهان و ترویج اسلام هراسی و شیعه هراسی و ضربه زدن به روح مقاومت اسلامی.

منطقه خاورمیانه به‌هرحال از مناطق حساس و پرآشوب جهان محسوب می‌شود و مرکز ثقل رخدادهای بزرگ جهانی است و اینکه یک جریان تروریستی با سیما و چهره اسلام مبادرت به خشونت و عملیات انتحاری می‌کند و اقدامات ضد تجدد و مدرنیته آن‌هم در دهه سوم هزاره سوم می‌کند، موضوع بسیار مهمی است.

خشونتی که از این‌ها سر می‌زند یک خشونت پراکنده نیست و کاملاً سیستماتیک و برنامه‌ریزی‌شده و هدایت‌شده است، مراکزی آن‌ها را هدایت می‌کنند و جهت می‌دهند. درواقع برای اینکه از خشونت مذهبی به‌خوبی استفاده بشود دشمنانشان را هم تعریف‌شده در فهرستی مشخص دارند. تکفیری‌ها یک تهدید منطقه‌ای و بین‌المللی به حساب می‌آیند، رشد این‌ها در مناطقی مانند سوریه و حتی اردن و یمن و لیبی و عراق زیاد است و البته نیروهایی از کشورهای کاملاً مدرن و متجدد به آن‌ها می‌پیوندند و به‌هرحال قصد اصلی‌شان ضربه زدن به اسلام است. اسلام نورانی، محمدی و اصیل، اسلام مبارزه و مقاوم؛ تکفیری‌ها پیاده نظام جنگ نیابتی‌اند.

تکفیری‌ها عناصری هستند که به‌هیچ‌وجه اهل تساهل و تسامح نیستند و اصلاً این چیزها را نمی‌فهمند، متأسفانه نسل جدید داعش و القاعده در عراق، عراقی هستند که علل مختلفی دارد، مانور و مساحت عملیاتی‌شان مکان‌هایی است که مناطقی توسعه‌نیافته است، یمن، عراق و سوریه کشورهای توسعه‌نیافته‌ای هستند که البته تعمداً عقب نگه‌داشته شده‌اند. برخی از افرادی که به این جریان‌ها جذب می‌شوند واقعاً جاهل هستند، ممکن است دکتری و فوق‌لیسانس داشته باشند، اما جاهل هستند و البته شمار قابل‌توجهی از روی فقر و محرومیت و دغدغه معاش به آن‌ها می‌پیوندند. در این میان عده‌ای جنگ جویی و ستیزه جویی را شغل به حساب می‌آورند.

طبقات متوسط شهری به نظر می‌رسد بیشتر جذب گروه‌های تکفیری می‌شوند، افرادی که دین‌شان، دین مستقل و مبرهنی نیست و احساسات و عاطفه در آن اصل است و ملاحظه می‌کنیم که دواعش در عراق تا آخرین قطره خونش می‌جنگد چرا که چیزی برای از دست دادن ندارند. آنها همه پل‌های پشت سرشان را خراب کرده‌اند.

تعصب مقوله‌ای است که «ابن خلدون» از آن بعنوان پایه قدرت سیاسی یاد می‌کند. تعصب همیشه همراه با تصلب و جنون فکری بوده است و در خیلی از اوقات تفکر افراطی به جنایت ختم می‌شود، افراط، افراد را مجاز می‌کند که مبادرت به از بین بردن مخالف عقیدتی، فکری و سیاسی کنند. به نظر می‌رسد که تروریسم نوینی که امروز با آن مواجه هستیم و آنارشیسم جدیدی که متولدشده، مولود دو مقوله جهل و خباثت است، که سر نخ مقوله خباثت به سرویس‌های جاسوسی خارجی منتهی می‌شود.

آنها قصد تضعیف همه کشورهای اسلامی را دارند و جالب است که به نام اسلام سرگرم رقم زدن این نقشه شوم هستند. تجارت مواد مخدر، پول‌شویی، آدم‌ربایی، فروش کودکان و دختران، فروش اعضای بدن انسان‌ها، وصول مالیات‌های به اصطلاح اسلامی، جزیه، فروش نفت کشورهای عراق و سوریه، حمله به بانک‌ها و راهزنی و... باعث شده است تا امروز گروه تکفیری و جنایتکار داعش در زمره متمول‌ترین سازمان تروریستی جهان به شمار آید.

 

مقوله بیداری اسلامی در سالهای اخیر را چگونه می توان در معادلات مربوط به تکفیری‌ها تعریف کرد؟

بیداری اسلامی می‌رفت که زوال فکر تکفیری را در پی داشته باشد، در مصر افراد در میدان التحریر جمع شدند و در حدود 10 درصد مردم در تظاهرات شرکت کردند، آن‌ها قصد اقامه حکومت اسلامی را نداشتند و در یک تحلیلی که همان موقع وجود داشت مبنی بر اینکه گروه‌هایی مانند اخوان المسلمین که قصد سوارشدن بر موج مردمی و استفاده از آن را داشتند، درجاهایی خطرشان از برخی لائیک‌ها بیشتر است، چگونه فراموش کنیم که آقای مرسی شخصاً با پرچم مخالفان سوری وارد ورزشگاهی در مصر شد که اقدامی زشت و تهوع‌آور بود. جریان سلفی‌گری جهادی همواره مطرح می‌کردند که اگر بخواهیم رژیم‌های منطقه را براندازی کنیم، باید متوسل به سلاح بشویم که این مسئله در بیداری اسلامی فروریخت و مردم با دست‌خالی به میدان آمدند و چند رژیم منحط و تاریخ مصرف گذشته را سرنگون کردند.

در لیبی اتفاقی افتاد که برخلاف مرام‌نامه سلفی‌های جهادی بود، یعنی دیکتاتوری قذافی کار را به‌جایی رسانده بود که مردم دست به دامن اجنبی شدند و این برای یک کشور دردناک است. آن‌ها از نیروی پیمان ناتو خواستند که مواضع دولت لیبی را هدف قرار دهند. در راستای اتفاقاتی که در این مقطع زمانی و در این منطقه رخ داد، «هنری‌کی‌سینجر» اعلام کرد که قصد بهار عربی، سوریه و بلاد شام بوده است، آن‌ها وقتی می‌گویند بلاد شام، حداقلش این است که لبنان هم در این قضیه موردنظر و توجه است.

در بحرین 75 درصد مردم به‌پای انقلاب آمدند اما به دلیل اینکه بنا نیست رژیم‌های سلطنتی در منطقه خلیج‌فارس تغییری بکنند اتفاقی در آنجا رخ نمی‌دهد، عربستان سعودی در قضیه اشغال کویت توسط صدام، نگرانی‌اش از این بابت بود که کشوری مانند کویت توسط صدام اشغال‌شده و در واقع یک رژیم سلطنتی خلیج‌فارس سقوط کرده است. ازآنجاکه از مسیر کویت به سمت مرکز عربستان به‌صورت کفی است، احساس نگرانی کردند که این پیشروی آیا حد یقفی هم دارد یا خیر؟

به نظر می‌رسد که بازتولید و نوزایی جریان‌های تکفیری مخصوصاً در سه دهه اخیر و به‌ویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اصولاً برای مقابله با انقلاب اسلامی و در رابطه با جلوگیری از ممانعت از گسترش مساحت انقلاب قابل‌فهم است. مهم‌ترین عامل قدرت‌یابی جریان‌های تکفیری در منطقه بدون تردید، آمریکایی‌ها و رژیم صهیونیستی هستند که به‌صورت کاملاً موذیانه‌ای از این جریان‌ها حمایت تمام قد می‌کنند. آنها با این سگ‌های هار، دولت‌ها و ملت‌های منطقه را می‌ترسانند تا به آمریکا پناه بیاورند و برای یانکی ها فرش قرمز بگسترانند و آنان را ناجی خود به شمار آورند و آموزش مزدورانی از سوی شرکت «بلک‌واتر» آمریکا در شهرک «زاید» امارات، 9 ماه قبل از وقوع آنچه به بهار عربی شهرت یافت چه معنی‌ای دارد و برای چه منظوری صورت می‌گیرد؟!

گروه‌های تکفیری در هرجایی از منطقه که می‌پیوندند، بدون شک در زمین آمریکا و اسرائیل بازی می‌کنند و حرکت خودشان را آنجا دنبال می‌کنند. اینها مهره‌‌های در اختیار آمریکا و اسرائیل در شطرنج سیاسی محسوب می‌شوند.

 

تقسیم‌بندی جریان‌های سلفی به چه نحوی قابل احراز است؟

پیامبر اکرم می‌فرمایند «لعن المومن کقتله» می‌فرمایند اگر مؤمن را لعنت می‌کنید گویی که او را می‌کشید و درجایی دیگر می‌فرمایند اگر کسی یک مؤمن را مبادرت به تکفیر بکند، انگار که او را به قتل رسانده است. این‌طور نیست که افرادی که عقاید افراطی را ترویج می‌کنند در پیامدهای آن شریک نباشند. جرم مروجان آرای تکفیری و افراطی بیشتر است.

جریان‌های سلفی را به سه دسته می‌توانیم تقسیم‌بندی کنیم، سلفی علمی، سلفی تغییری و اصلاحی و سلفی جهادی. ادعای آنها این است که می‌گویند سلف صالح، نبی اکرم(ص) است، سلفی علمی که فقط در راستای بحث‌های کلامی و ایدئولوژیک است، سلفی‌های حرکتی اصلاحی، افراد نواندیشی بودند که آمدند به‌تناسب شرایط روز جهان، تفکر سلفی را پیاده کنند. تفکر سلفی زمانی بد می‌شود که بخواهد در آن تصلب بشود و قدت‌های خبیث از آن‌سو استفاده بکنند.

نوع سوم، سلفی‌های جهادی هستند، که هدف آن‌ها بر پایه حکومت فقهی است، آن‌ها از امارت اسلامی یاد می‌کنند. در فضای مجازی و بنگاه‌های سخن‌پراکنی آمریکا و انگلیس و... تنها بر خلافت اسلامی آنها تاکید می‌شود، برای اینکه اسلام را بکوبند، این کار صورت می‌گیرد، البته آن‌ها از مولفه‌هایی هم توانستند استفاده کنند، مانند امت اسلامی، انترناسیونال اسلامی، مرزهای ساخت و پرداخته استعمار و... که در جهت مقاصد خودشان استفاده می‌کنند.

در عربستان جالب است که 40 درصد مردم در فقر به سر می‌برند، 60 درصد مردم بی‌خانه‌اند، 40 درصد جوانان بیکارند و جوانان بی‌سواد بهترین منابع تغذیه گروه‌های جهادی سلفیه و تکفیری هستند که اغلب در عراق و یمن و سوریه هم حضور دارند. عربستان 400 میلیارد دلار ذخیره ارزی در خارج و 200 میلیارد دلار درآمد سرانه نفتی دارد ولی از عهده خدمات عمومی برنمی‌آید، بهداشت، آموزش، درمان و حتی ایجاد یک شبکه فاضلاب در عربستان وجود ندارد، شهر جده که دومین شهر عربستان است با یک سیل، عده‌ی زیادی کشته می‌شوند، در سال 2009، 120 نفر بر اثر سیلآب کشته شدند.

این‌ها با برخوردهای خشن و کشتارهای هولناک و... قصد دارند چهره بدی از اسلام بر جای بگذارند. جریان‌های تکفیری تابعی از متغیرها هستند، حتی متغیرهای ملی منطقه‌ای و حتی متغیرهایی که ممکن است در سطح جهانی موجبات تداوم حرکت آن‌ها را فراهم کند، برای همین است که در این روزها شاهد مقوله‌هایی همچون قتل آنلاین هستیم، یعنی نمایش توحش و بی‌رحمی و جنایت به‌صورت آنلاین. که البته مورد پشتیبانی‌های هالیوود است. آنها امنیت و صلح جهان را تهدید می‌کنند، بر هم زدن موازنه قدرت در منطقه که پس از پیروزی انقلاب به سود اسلام و جهان عرب تغییر کرد، از اهداف آنها است و بر مبنای نظریه رئالیسم ساختاری «والتز»، بازیگرانی که قدرت بیشتری داشته باشند به منافع بیشتری دست می‌یابند و اینها قصد بر هم زدن موازنه قدرت در منطقه به سود آمریکا و رژیم صهیونیستی را دارند.

نکته دیگر در ارتباط با گستره‌ای است که از این فکر سلفی پشتیبانی می‌کند، سرویس‌های اطلاعاتی غرب هنرشان این است که گروهک‌های تکفیری را مانند موم در دستشان گرفته‌اند و از آن‌ها در راه مقاصد خودشان استفاده می‌کنند.

درجاهایی آن‌ها گستردگی عملیاتی دارند که مواضع نفوذ جمهوری اسلامی و گستردگی عمق استراتژیک تفکر انقلاب اسلامی است، رژیم صهیونیستی استراتژی‌ای دارد که خط مقدم جبهه جنگ با خودش را عقیم بکند و به‌مرورزمان آن را محو نماید، امروز شاهدیم که از مصر و سوریه، یمن و عراق چیز زیادی باقی نمانده است. در راستای هماهنگی سعودی‌ها به‌عنوان مهمترین پشتیبانی جریان تکفیر با رژیم صهیونیستی می‌توان به چند اتفاق‌ اشاره کرد. سال گذشته یک دیداری بین «امیر فیصل الترکی» رئیس سابق اطلاعات سعودی با همتایان اسرائیلی‌اش و رئیس سابق موساد در بروکسل صورت گرفت، امیر ترکی الفیصل یک چهره برجسته نظام سعودی است ولی دیدار را یک دیدار عادی در نظر گرفت و گفت که الآن با عنوان یک بازنشسته در حال دیدار هستم، موضوع بسیار مهم این است که در این دیدار، رئیس سابق موساد از وی دعوت کرد که بازدیدی از فلسطین اشغالی به عمل بیاورد، مسئله‌ای که اخیراً نیز اتفاق افتاده است؛ دیدار ژنرال «انور عشقی» سفیر سابق عربستان در آمریکا با رئیس مرکز مطالعات استراتژیک رژیم صهیونیستی دیدار می‌کند، حتی عکس آن‌ها هم وجود دارد که با «دوری گلد»، یکی از مشاوران برجسته بنیامین نتانیاهو، در حال دست دادن است، این عکس به‌هیچ‌وجه در کشورهای حوزه خلیج‌فارس چاپ نشد. البته نشریات اسرائیل این دیدار را یک دیدار مهم توصیف کردند.

دکتر «عشقی» که هم به لحاظ تحصیلات دانشگاهی رئیس مرکز مطالعات استراتژیک جده محسوب می‌شود و هم ژنرال عالی‌رتبه ارتش عربستان است، موضوع مهمی را مطرح کرد که اسرائیلی‌ها حسابی با این حرف کیف کردند و مانور تبلیغاتی دادند، حرفش این بود که اسرائیل دشمن عاقل و ایران دشمن جاهل ما(عربستان) است و در رویارویی با ایران ما می‌توانیم بر روی دشمن عاقلمان حساب باز بکنیم.

وی اسرائیلی‌ها را که اقداماتشان در جهان ازجمله تأسیس رژیم غاصب صهیونیستی، بی‌سابقه هست عاقل خطاب می‌کنند. عربستان قرار است در مواجهه با ایران همدست اسرائیلی بشود که در سال 2000 میلادی یعنی 15 سال پیش منطقه جنوب لبنان را مفتضحانه ترک کرد، در سال 2006 به لبنان حمله کرد و یک کیلومتر را نتوانست در طول 33 روز نگهداری کند و عقب‌نشینی کرد و دشمنی است که در رویارویی‌های اخیر 110 روز پرافتخار را در رویارویی مقاومت لبنان و مقاومت غزه به نام قهرمانان حزب الله و فلسطین دیده است، آمریکا مدعی است که تاکنون 4 هزار پرواز علیه داعش انجام داده است و می‌دانید که هزینه و صورت حساب این پروازها را دولت عراق دریافت می‌کند، همین الآن عربستان سعودی در برابر ائتلاف حوثی‌ها 3 هزار پرواز جنگنده داشته است و تاکنون یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک نکرده است.

کتابی توسط خانمی به نام «کارن هاووس» با عنوان «این است عربستان سعودی» در سال 2012 منتشرشده که محصول پنج سال تلاش علمی وی بوده است. این خانم برنده جایزه «پولیتزر» است و یک محقق آماتور و بی‌نام نشان نیست و کاملاً شناخته‌شده است. این کتاب به‌قدری اهمیت دارد که برژینسکی به رهبران جهان عرب توصیه می‌کند این کتاب را بخوانند.

در این کتاب تحقیقات خوبی انجام‌شده است و با توجه به اینکه مرجعیت گروه‌های تکفیری با عربستان است، تأمل در نکات آن می‌تواند مفید باشد. او می‌گوید این ملک عبدالعزیز 300 زن داشته است و محصول حرم‌سرای وی 44 پسر و ده‌ها دختر بوده است. کشور عربستان 19 میلیون جمعیت دارد با 7 هزار پرنس که این‌ها بر کشور حکومت می‌کنند و تمام کشور در دست این پرنس‌ها است.

عربستان 70 هزار مسجد دارد و قدرت در این کشور در اختیار فرقه وهابیت است که توسط مدارس و مساجد اعمال می‌شود، 70 درصد بازرسان مدارس وهابی هستند. عربستان 13 استان دارد که شاهزاده‌ها امورات آن را کنترل می‌کنند، زنان هیچ ارزشی ندارند و سلطه آن‌ها به دست مردها است، آن‌ها حتی حق رفتن به مسجد را ندارند و از حق کارکردن با مردان برخوردار نیستند.

در عربستان جالب است که 40 درصد مردم در فقر به سر می‌برند، 60 درصد مردم بی‌خانه‌اند، 40 درصد جوانان بیکارند و جوانان بی‌سواد بهترین منابع تغذیه گروه‌های جهادی سلفیه و تکفیری هستند که اغلب در عراق و یمن و سوریه هم حضور دارند. عربستان 400 میلیارد دلار ذخیره ارزی در خارج و 200 میلیارد دلار درآمد سرانه نفتی دارد ولی از عهده خدمات عمومی برنمی‌آید، بهداشت، آموزش، درمان و حتی ایجاد یک شبکه فاضلاب در عربستان وجود ندارد، شهر جده که دومین شهر عربستان است با یک سیل، عده‌ی زیادی کشته می‌شوند، در سال 2009، 120 نفر بر اثر سیلآب کشته شدند.

کارن هاووس می‌گوید عربستان یک کشور نیست، بلکه یک شرکت سهامی ثبت‌شده به نام آل سعود است، یک آبگیر راکد و مردابی متعفن است که مهم‌ترین معضل آن نسل جوان بیکارش است، البته آن‌ها به لحاظ فکری می‌گویند که پیغمبر هم بیکار بوده است، بی‌سوادی نه‌تنها عار و ننگ نیست بلکه آن را افتخار هم می‌دانند.

در همین راستا وقتی آن‌ها از کشورشان دور می‌شوند می‌بینید که چه کثافت‌کاری‌هایی می‌کنند، عربستان یک جامعه با شکاف عمیق است. در یک جمع‌بندی می‌توان گفت پیروزی‌های منطقه‌ای ایران، عربستان سعودی را به شدن نگران کرده است و برای اولین بار بحث شکل‌گیری هلال شیعی را شبکه العربیه مطرح می‌کند که قرار است به ماه تبدیل بشود و در برابر آن ضرورت هلال داعش را مطرح کرد.

اسلام دین اعتدال و مردم‌سالاری است و هیچ حرکتی تحت عنوان تروریسم شیعه نداریم، ترور یک عمل ناجوانمردانه است، اگر مقر تفنگداران آمریکایی در لبنان منهدم شد در آنجا مقاومت اسلامی از کشورش دفاع می‌کرد که توسط این عده اشغال‌شده بود. همه می‌دانند که در واقعه سپتامبر سال 2001 از تیم 19 نفره 15 نفر آن‌ها تبعه عربستان سعودی بودند، نکته‌ای که وجود دارد این است که ما باید مولد جریان تکفیری سلفی را به خودشان برگردانیم، آمریکایی‌ها در منطقه نقاط ضعف فراوانی دارند که بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف آن‌ها رژیم صهیونیستی و حاکمان بی‌ریشه، ناپایدار و نامشروع منطقه هست، بهترین راه مقابله با جریان‌های تکفیری ضربه زدن به رژیم صهیونیستی است و اینکه این مولد را به خودشان برگردانیم. پیدایی جریان های تکفیری محصول دیرکرد در مبارزه با رژیم صهیونیستی به‌عنوان غده سرطانی منطقه است.

نشریه اشارت،موسسه راهبردی دیده بان

 




انتهای متن/

شنبه, 11 مهر 1394 ساعت 09:14

نظر شما

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید