به گزارش موسسه راهبردی دیده بان، در بازنگری مولفه های تاریخی مربوط به گروهک تروریستی منافقین،بعضا این مسئله مطرح می شود که پرداختن به عناصری همچون مسعود رجوی و سایر اعضای این گروهک، زمینه بزرگنمایی آنها را فراهم می کند.
اگر چه منافقین که همچنان توهم توانایی مقابله و براندازی نظام را دارند،مطالب مربوط به خودشان را از رسانه های داخلی ایران جمع آوری و بعنوان گزارش کار به سرویس های جاسوسی غربی تحویل می دهند،اما عدم پرداختن به مسائل تاریخی و توجه به نکات حائز اهمیت در برهه های حساس انقلاب اسلامی می تواند خلائی برای نسل های کنونی و بعدی ایران به ارمغان بیاورد که پیامدهای نامناسبی دارد.
بهره گیری از کتب و منابع قابل استناد داخلی می تواند ضمن پرکردن خلاءهای محتوایی،تبلیغی برای گرایش نوجوانان به ماخذهای مناسب تاریخی باشد.
متن زیر برگرفته از کتاب"یکنفر،یک روز،سی سال"است که به بخش از آن خصوصیات مسعود رجوی پرداخته است:
کسانی که در زندان با رجوی برخورد داشته اند از خودکامگی او می گویند. او تحمل هیچگونه انتقادی را نداشت. فوق العاده خود خواه و خود محور و انتقام جو بود. خصلتی بارز که از تقی شهرام به ارث برده بود و از روش های او نیز برای سرکوب مخالفانش استفاده میکرد. در واکاوی رمز و رازهای تصفیه حساب های درون تشکیلاتی منافقین در قرارگاه اشرف مشخص شد که رجوی حکم مرگ بسیاری را صادر و به اجرا در آورده است. اظهارات وحید افراخته با نام مستعار رحمان دربارۀ تقی شهرام سلف ِ اپورتونیست رجوی، او را نیز بخوبی معرفی می نماید:
"در اینجا لازم می دانم تضاد درونی گروه و تناقض فراوانی که بین شعارهای تبلیغاتی و واقعیات عینی موجود در گروه بود را به عرض برسانم. رهبری گروه (تقی شهرام) که انگیزه ی خود را مبارزه برای آزادی می دانست، شدیدترین دیکتاتوری و زور را روی همان عناصر معدود زیردست خود اعمال می کرد. ترور شریف واقفی که به دلیل مخالفت او با نظرات رهبری گروه انجام شد یکی از نمونه های مشخص این روش در داخل گروه بود. به این ترتیب عملاً به افراد گروه تفهیم می شد که کوچکترین مخالفت شان با عقایدی که گروه مطرح می سازد و دستوراتی که داده می شود، مجازاتهایی در حد ترور بدنبال خواهد داشت و به این ترتیب امکان هرگونه آزادی ابراز عقیده در گروه از بین رفته بود" (متن بازجویی ساواک از افراخته – ص 199)
رجوی آشکارا داعیه رهبری انقلاب را داشت و حاضر بود برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری بزند. وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد و عملا او و سازمانش نقش چندانی در آن ایفا نکردند شروع به ضدیت با انقلاب و رهبری آن کرد. او بارها اعلام نمود که رهبری انقلاب دزدیده شده است. یعنی اعتقاد داشت که رهبری انقلاب مطاعی است که گویا به نام او سند خورده بوده و حالا کس دیگری آمده و آنرا از وی به سرقت برده است و لذا او می بایست به هر قیمت کالای ربوده شده خود را باز پس بگیرد. این اعتقاد را به اعضا و هواداران سازمان نیز بخوبی منتقل کرده بود و آنان نیز فکر میکردند که رسالتشان بازگرداندن رهبری انقلاب به مسعود رجوی است. کینه و ضدیت او نسبت به رهبری انقلاب اسلامی کاملا مشهود و نمایان بود.
در دی ماه 1357 شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر شاه، رجوی و یاران او را به توصیه ساواک از زندان آزاد کرد. ساواک می دانست که مسعود رجوی فوق العاده خود محور و جاه طلب است و در عین حال با رهبری انقلاب اسلامی که در دست روحانیت و جریانات اسلامی غیر از مجاهدین خلق است مشکل داشته و ادعای رهبری انقلاب را دارد. ساواک تصور میکرد با آزاد شدن او و حضورش در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران تقابل با انقلاب اسلامی بوجود خواهد آمد و انقلاب ضعیف خواهد شد. نظیر این تاکتیک را در فرار مشکوک تقی شهرام از زندان ساری نیز میتوان مشاهده کرد که خیلی خوب کار شد و جاه طلبی و قدرت خواهی تقی شهرام عملا سازمان را از بین برد و متلاشی کرد. اما جریان انقلاب اسلامی مردم ایران قوی تر و توفنده تر از آن بود که امثال رجوی بتوانند در برابر آن قد علم کنند. مسعود رجوی که خود را در برابر موج سهمگین انقلاب بسیار ضعیف و در حاشیه میدید مقابله با رهبری انقلاب را به صلاح خود ندید و آنرا به فرصت مناسب تری موکول کرد. ادامه خط خودمحوربینی تقی شهرام در 30 خرداد 1360 در مسعود رجوی تجلی نمود.
رجوی به گفته بسیاری که با او سروکار داشته اند دارای خصوصیات حاد روانی و فردی نارسیسیستیک (خودشیفته) Narcissistic است. او مانند کودکی است که در ذهنش خیالپردازی میکند و خود را فرمانروا و شاه و غیره می پندارد و با افکار خود مشغول است و بازی میکند. اما بازی کودکانه رجوی قربانیان زیادی گرفته و تجربه فوق العاده دردناکی بجا گذاشته است.