موسسه راهبردی دیده بان، رفتار شناسی گروهک تروریستی منافقین نشان می دهد که برون داد ترویستی این سازمان، در پس معادلات فرقه گرایانه پیچیده قرار گرفته است.
منافقین همواره برای پرکردن ساختار انسانی شان دست به هر اقدامی زده اند و به هیچ اصولی در این راستا حتی قوانین داخلی خود پایبند نیستند.
اعضای این گروهک در راستای نفوذ و تاثیرگذاری بر افرادی که با آنها مواجهند اقدامات مختلفی را صورت می دهند که یکی از مدلهایی که می توان به آن اشاره نمود،مدل تخفيف وارونه (Reciprocal Concession ) است.در شرح این مدل می توان موارد ذیل را شرح داد:
آيا هيچگاه به صف مردم در مقابل مغازه هائي که حراج کرده اند توجه کرده ايد؟ آنها صف بسته اند که کالائي را ارزانتر از گذشته بخرند، گاهی بدون آنکه به اين فکر کنند که آيا به چنان کالائي نياز دارند و يا خير! (توجه داشته باشيد که ارزانتر و نه ارزان، چرا که بسياری از مردم از خريد اجناس ارزان متنفر و گريزانند و حتي يک ضرب المثل انگليسي عنوان می کند که من آنقدر ثروتمند نيستم که جنس ارزان بخرم، چرا که آنها کيفيت و عمر لازم را ندارند، اما تقريبا" همه مشتاق خريد کالایی هستند که ارزانتر از قيمت گذشته و يا معمولش باشد.) تجار و فروشندگان بخوبي نسبت به اين عادت و علاقه مردم به خريد جنس ارزانتر آگاه هستند و از آن حداکثر استفاده را ميبرند. آنها متخصصين «تخفيف وارونه» هستند؛ به اين معني که چند روز قبل از حراج قيمت بعضي از اجناس خود را بالا برده، ديد و انتظار مشتری نسبت به آن اجناس را عوض ميکنند و بعد قيمت آنها را تحت عنوان حراج به قيمت معمول و حتي بالاتر از آن، پائين ميآورند و علي رغم اينکه از فروش آن اجناس سود بيشتری ميبرند، اما در ظاهر حراج کرده و گاه مدعي ضرر هم هستند. شما نيز به خيال اينکه داريد آن کالا را بمراتب ارزانتر از قيمت واقعيش ميخريد صف ميکشيد که هر چه زودتر آنرا ابتياع فرمائيد.
گفتنی است که تمام فرقه ها، بدون استثنأ اين شيوه را درمراحل اوليه عضو گيری بکار ميگيرند. آنها همچنين بهنگام جمع آوری کمک مالي از اين شيوه بيشترين استفاده را ميبرند. در تشکیلات منافقین، بعد از امور توضيحي اوليه، از افرادی که جذب می شوند، معمولا" ابتد يک خواسته بزرگ مثل تمام وقت شدن در گروه، رها کردن خانواده و زندگي در خانه های جمعي و يا رفتن به مناطقي که منافقین هوادار کمتری داشتند را درخواست ميکردند و بعد از رد اين خواسته از طرف هوادار مربوطه، از او ميخواستند که فرضا" چند روز در هفته در خيابانها به فروش نشريه مجاهد کمک کند. و يا از هواداران مسن تر و ثروتمند تر پرداخت کمک مالي بزرگي را طلب ميکردند و بعد از او کمک کمتری را خواستار ميشدند، و يا از آنها ميخواستند که خانه خود را بطور کامل در اختيار سازمان بگذارند و باز بعنوان تخفيف از او ميخواستند که افرادی از سازمان را در خانه خود جای دهند و يا اجازه دهند که سازمان از بخشي از خانه آنها جهت انبار سلاح و يا نشريات سازمان استفاده نمايند.
یکی از اعضای جداشده سازمان در این خصوص اذعان می کند:استفاده ديگر اين شيوه در داخل خود سازمان و برای اعضأ بود، به اين ترتيب که فرضا" برای ما که در اروپا و يا آمريکا کار ميکرديم، همواره صحبت از درد و مصائب و سخت کوشي اعضأ در ايران و بعدها در عراق بود و گاها" فيلمها و يا اسلايد هائي هم نشان ميدادند، که در مقايسه با آنها ما خود را در وضع به مراتب بهتری ديده و نسبت به چيزی شاکي نبوده و حتي نسبت به اشتباهات و برخوردهای بد مسئولين معترض نباشيم. علاوه بر اين هدف ديگر اين بود که در مقايسه با آنان ما فدا و از خود گذشتگي خود را کم ديده و همواره نسبت به سازمان احساس دين کنيم. نکته جالب اينستکه بعدا" من فهميدم که مشابه همين شيوه در مورد افراد مستقر در عراق بکار گرفته ميشده است. به آنها هم گفته ميشد: "در حاليکه شما در عراق در ميان خانواده خود (منظور خانواده سازماني است) هستيد و در فضای گرم سازمان زندگي ميکنيد، برادران و خواهران شما در اروپا بايد روزانه ده تا پانزده ساعت در هوای سرد در خيابانها ايستاده و جلوی بورژواها و هر کس و ناکسي، خود را خوار و ذليل کنند که بتوانند مخارج سازمان را تامين کنند که ما محتاج کمک بيگانه نباشيم."