به گزارش موسسه راهبردی دیده بان، پس از مطرحشدن مسئله زمینههای نفوذ در کشور توسط مقام معظم رهبری، لازم به نظر میرسد که برخی مؤلفههای مربوط به جاسوسی و نفوذ، جهت آشنایی و تبیین برای فضای عموی جامعه مطرحشده و همچنین در آن بصیرت افزایی را مدنظر قرار داد.
دیدهبان در نظر دارد این مسئله را در قالب کتابشناسیهای امنیتی مربوط به سرویسهای جاسوسی غربی بالاخص آمریکا ارایه دهد.
در این گزارش به کتاب "جاسوسی و اطلاعات" نوشتهی «دبرا ای. میلر» که در کشور آمریکا منتشر شده است میپردازیم.
فصل اول کتاب این سؤال را مطرح ساخته است که «آیا سیستم جاسوسی و جمعآوری اطلاعات آمریکا موفقیتآمیز بوده است؟» در ابتدا گزارش کمیسیون ملی، حملات تروریستی علیه آمریکا را بررسی و به نظرات مخالف اشاره شده است. اگر چه افکار عمومی دنیا علیرغم عدم اعتراف سازمان سیا به این نتیجه رسیده است که حملات تروریستی 11 سپتامبر با هدایت خود آمریکاییها بوده است، این کمیسیون به بررسی ناکامی آمریکا در پیشبینی این حملات پرداخته است. این گزارش به سه دسته از ناکامیها اشاره کرده است:
1- ناکامی در تحلیل سیاستگذاری؛
2- ناکامی در تواناییها؛
3- ناکامیهای مدیریتی؛
پس از اشاره به ناکامی 11 سپتامبر، گزارش کمیسیون توانایی های اطلاعاتی آمریکا در خصوص سلاحهای کشتارجمعی مورد بررسی قرار گرفته است و همچنین به فقدان سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی در عراق نیز اشاره شده است. ماهیت این ناکامی اطلاعاتی عمدتاً نتیجهی نواقص تحلیلی قلمداد شده است. به عبارت دیگر تحلیلگران اطلاعاتی بیش از حد به مقاصد صدام حسین معدوم توجه کرده و از واقعیت دور شده بودند. در این گزراش اشاره شده است که جامعهی اطلاعاتی آمریکا اطلاعات بسیار اندکی در مورد برنامههای هستهای بازیگران خطرناک دنیا دارد. ریچارد راسل در مقاله دیگری به این نکته اشاره دارد که جامعهی اطلاعاتی آمریکا برای مقابله با تهدیدات قرن بیست و یکم از آمادگی لازم برخوردار نیست و تواناییهای لازم را در اختیار ندارد و به عبارتی بهتر بیشتر مشغول لاف زدن است تا بیان حقایق موجود که نشان از عجز و ناتوانی این سیستم است.
راسل معتقد است که سازمان سیا دارای مدل سازمانی از بالا به پایین است اما مدل پایین به بالا در حوزهی خصوصی فناوری اطلاعاتی موفق بوده است. اما در عین حال مقالات دیگری در فصل اول با کمی بزرگنمایی اشاره کردهاند که جامعهی اطلاعاتی آمریکا موفقیتهای بیشتری داشته است. در همین راستا ریچارد بتس به موفقیتهای جامعهی اطلاعاتی آمریکا در مبارزه با تروریسم اشاره کرده است که البته بر کسی پوشیده نیست، تروریستهایی که وی از آنها نام میبرد با واسطه یا بیواسطه محصول مستقیم همین دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا است و موفقیت در مبارزه با محصولات تولیدی قاعدتاً باید آسان باشد.
در عین حال بتس هم معتقد است که اطلاعات انسانی برای نفوذ به سازمانهای کوچک تروریستی ضروری است لذا اطلاعات انسانی باید تقویت شود که باتوجه به آنچه که گفتیم نباید کار خیلی سختی باشد. وقتی مهرههای اصلی یک گروه تروریستی توسط نهاد اطلاعاتی آمریکا چیدمان میشود معنایش عین نفوذ است و نتیجهاش تسلط کامل بر آنها است و مابقی ماجرا نمایشهایی است که آن ها برای فریب افکار عمومی انجام میدهند.
جرج تنت در مقاله دیگری اشاره کرده است که اطلاعات آمریکا در مورد سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی عراق بر پایهی بهترین دادههای موجود در آن زمان پیریزی شده بود و پیل پیلار هم در آخرین مقالهی فصل اول اشاره کرده است که سیاستگذاران آمریکایی از اطلاعات دقیق موجود برای توجیه جنگ عراق استفاده کردند. در این مقاله با اشاره به رابطهی تحلیلگر-سیاستگذار به واقع سیاستگذاران آمریکا متهم به سوئ استفاده از اطلاعات موجود شدهاند.
در حقیقت همه بر این امر واقفند که تمام این مسائل بهانهای بود تا آمریکا با فریب افکار عمومی مردم دنیا به نوعی مشروعیتی برای حمله به عراق پیدا کند. و اگر نه کاملاً مشخص است آنها در عراق چه اهدافی را دنبال میکردند که یکی از مبرهنترین آنها که هر فرد عادی هم میتواند به آن پی ببرد، چپاول نفت این کشور توسط آمریکا بود. به هر حال مخارج زیاد چنین جنگی باید به نوعی از منبع کشور مورد هجوم تأمین شود تا توجیه اقتصادی نیز داشته باشد.
در قسمت بعدی به فصول دیگر این کتاب که به امکان تضاد جمعآوری اطلاعات با حقوق مدنی معطوف شده است خواهیم پرداخت.