غریبه ای وارد دهي شد و در مكاني كه اهالي ده جمع شده بودند نشست و بناي گريه گذاشت.
سبب گريهاش را پرسيدند، گفت: من مرد غريبي هستم و شغلي ندارم براي بدبختي خودم گريه ميكنم، مردم ده او را به شغل كشاورزي گرفتند.
شب ديگر ديدند همان مرد باز گريه ميكند، گفتند : ديگر چه شده؟ حالا كه شغل پيدا كردي.
گفت: شما همه منزل و مسكن داريد و ميتوانيد خوتان را از سرما و گرما حفظ كنيد ولي من غريبم و خانه ندارم براي همين بدبختي گريه ميكنم.
بار ديگر اهالي ده همت كردن و برايش خانهاي تهيه كردند و وي را در آنجا جا دادند. ولي شب باز ديدند دارد گريه ميكند. وقتي علت را پرسيدند
گفت: هر كدام از شماها همسري داريد ولي من تنها در ميان اطاقم ميخوابم.
مردم اين مشكل او را نيز حل كردند و دختري از دختران ده را به ازدواج او در آوردند.
ولي باز شب هنگام غریبه داشت گريه ميكرد. گفتند باز چي شده ، گفت: همه شما سيد هستيد و من در ميان شما اجنبي هستم.
به دستور كدخدا شال سبزي به كمر او بستند تا شايد از صداي گريه او راحت شوند ولي با كمال تعجب ديدند او شب باز گريه ميكند، وقتي علت را پرسيدند،گفت: بر جد غريبم گريه ميكنم و به شما هيچ ربطي ندارد!!!
نتیجه اخلاقی: در اجابت خواسته افراد باید به ظرفیت آنها نگاه نمود ، شاید جنبه آن را نداشته باشند. برای سرمایه گذاری در هر امری شناخت موضوع نقش اساسی دارد وگرنه بدون شناخت فقط هزینه بیهوده نموده ایم .