در واقع، اکنون که در آستانه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری قرار داریم، موارد و ابهاماتی چون «آیا با مشارکت در انتخابات، همه مشکلات کشور حل میشود؟»، «اگر به فلانی رأی بدهیم همه مشکلات را حل میکند؟»، «چرا در سالهای اخیر با وجود تغییر ریل اداره کشور از سوی دولت، مشکلات با سرعت حل نشد؟»، «چرا باید به فلان نامزد با وجود فلان ایراد یا انتقاد رأی بدهیم؟» و... درباره ماهیت انتخابات و بازیگران آن مطرح میشود که اساساً از مشکل جابهجایی یا تداخل در سطح تحلیل رنج میبرد.
این در حالی است که هر پدیدهای از جمله انتخابات و نامزدهای انتخاباتی را باید در ظرف خود دید. بر این اساس، اگرچه انتخابات عرصه تعیین سرنوشت است و رأیدهندگان باید به گزینه اصلح رأی بدهند، اما نباید انتظار داشت که فرد منتخب بتواند مشکلات را به صورت آنی حل کند.
واقعیت آن است که نمیتوان مشکلاتی را که در طول سالهای متمادی شکل گرفته و عوامل متعددی در تداوم آنها دخیل است، یک شبه حل کرد؛ حل مشکلات نیازمند کار کارشناسی دقیق و مستمر است. با وجود این، پس چرا باید در انتخابات مشارکت کرد؟ پاسخ آن است که اگرچه هر فردی رئیسجمهور شود نمیتواند در کوتاهمدت مشکلات را حل کند، اما مهم آن است که نتیجه رأی مردم، روی کار آمدن کسی باشد که هم مشکلات را خوب بشناسد و هم برای حل آنها راهحلهای مقتضی و دقیق اتخاذ کند و فراتر از اینها، با پیگیری و حضور میدانی بتواند روندهای اصلاحی برای حل طیفی از مشکلات و مسائل یافته و به نتیجه برساند.
در همین زمینه، نمیتوان انتظار داشت همه نامزدها به صورت ۱۰۰ درصدی و کامل دارای شرایط اصلحیت باشند؛ زیرا این موضوع نه تنها در عمل امکانپذیر نیست، فلسفه انتخاب مردم را هم زیرسؤال میبرد. انتخابات و رأی مردم وقتی معنا دارد که مردم با تشخیص خود، فرد اصلح را از میان صالحان انتخاب کنند.
ضمن اینکه باید توجه داشت انتخابات، عرصه یک رقابت در دنیای واقعی و انتخاب میان امکانهای موجود است و هر فرد منتخبی، در کنار نقاط قوت و مثبتی که دارد، طبیعی است که نقاط ضعفی هم دارد و انتقاداتی بر او هم وارد است. در این شرایط، برای انتخاب اصلح باید میانگین امتیازات نامزدها را در نظر گرفت. بنابراین، با منطق صفر و صدی نمیتوان به عرصه انتخابات نگریست.