بلند شدن چپ از دنده راست
گذری بر نقش و تأثیر احزاب در انتخابات ایران

تضاد اصلاح‌طلب ـ اصولگرا تضاد اصلی نیست و نمی‌تواند جامعیت شکاف سیاسی در ایران را به دقت توضیح دهد.

موسسه راهبردی دیده بان، حزب در لغت به معنای فشردن و سخت شدن، گروه، دسته و طایفه آمده است. در سیاست، گروه، دسته یا فرقه‌ای را گویند که در امور اجتماعی نظرهای مخصوص یک جمعیت یا یک طبقه را تعقیب نماید. به بیان دیگر حزب ارگانی است اجتماعی ـ سیاسی یا مردمی که داوطلبانه برای دستیابی به اهداف برخاسته از ایدئولوژی مشترکشان گرد هم آمده باشند. بنابراین چنین جمعیتی به مقتضای طبیعت هر تشکل سیاسی باید دارای سه رکن اساسی مرام‌نامه، اساسنامه و نظام‌نامه باشند.

جناح مجموع گروه یا گروه‌هایی که با اهداف و دیدگاه‌های مشترک در کوتاه‌مدت یا بلند‌مدت به منظور رقابت و کسب قدرت سیاسی، در داخل یک حکومت یا حزب گرد هم می‌آیند، بدون این که دارای ماهیت رسمی و شخصیت حقوقی باشند. جناح را بخشی از یک واحد یا جریان سیاسی دانسته‌اند، لذا برای نمونه به جناح راست و چپ تعبیر می‌شود.

جناح تشکلی است که لزوماً مداومت ندارد و بنا بر ضرورت و به مناسبت‌هایی (انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری و...) تشکیل می‌شود. بر این اساس جناح برخلاف حزب:

1. دارای شعب مختلف در سراسر کشور نیست

2. دارای شخصیت حقوقی نیستند

3. از نظر قانونی در جایی ثبت نشده‌اند و عموماً نمی‌خواهند رسمیت حقوقی و قانونی پیدا کنند

4. به سرعت یا به تدریج می‌توانند به مرور زمان، مواضع خود را تغییر دهند و شناسایی خود را دچار مشکل کنند

5. عدم نهادینگی.(1)

جناح‌بندی و جناح‌ها و گروه‌های سیاسی در ایران

در علوم سیاسی توافقی درباره جناح‌بندی‌ها در میان احزاب و گروه‌های سیاسی وجود ندارد و این احزاب و گروه‌ها و جناح‌بندی هم خود به این تقسیم‌بندی‌ها پایدار نیستند و به تناسب فرهنگ‌ها و نظام‌های سیاسی متفاوت هستند. گرچه این تقسیم‌بندی‌ها در تمام کشورها وجود دارد، در جامعه ایرانی نیز کما‌بیش این تقسیم‌بندی وجود داشت اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تحولات سیاسی در آن به خصوص تحولات سیاسی پس از جنگ این تقسیم‌بندی‌ها و جناح‌بندی‌ها رایج‌تر شد.

درباره وضعیت جناح‌بندی در جامعه ایرانی به چند نکته اشاره می‌کنیم:

1. اصولاً جناح‌بندی‌ها و تقسیم‌بندی‌های موجود در جامعه ایرانی در عرصه ادبیات سیاسی، تقسیم‌بندی صوری، غیر واقعی، مقطعی و فصلی است!

2. تقسیم‌بندی و جناح‌بندی در ادبیات سیاسی جامعه ایرانی با آنچه در ادبیات سیاسی جهان وجود دارد سازگاری ندارد! چه بسیار چپ‌هایی که شعار و رفتار راست می‌دهند و چه بسیار راست‌هایی که شعار و عملکرد چپ سر می‌دهند! راست‌های رادیکال و انقلابی و چپ‌های محافظه‌کار! راست چپ‌نما و چپ راست‌نما! وجود چنین واقعیاتی بر تحلیل جناح‌بندی جامعه ایرانی ابهام و پیچیدگی ایجاد کرده است.

3. امروز دیگر در عرصه تحولات و ادبیات سیاسی چنین اصطلاحاتی چندان متداول نیست. (2)

بعد از عزل بنی‌صدر نیروهای انقلاب دچار اختلافات داخلی شدند. این اختلاف به طور مشخص در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی تجلّی کرد و نهایتاً به انحلال هر دو تشکل انجامید. از آن زمان گرایش‌ها و جناح‌های مخالف با یکدیگر، به چپ و راست تقسیم شدند و این اصطلاح به تدریج محور تقسیم‌بندی‌های سیاسی قرار گرفت.

در دوره نخست‌وزیری موسوی نیروهای موسوم به چپ، اکثریت یافتند. این گروه که بعداً به چپ سنّتی موسوم شدند، انقلابی، تندرو و رادیکال، ضدّ آمریکا و اسرائیل، اصول‌گرا، طرفدار ولایت مطلقه فقیه و خواهان اقتصاد بسته و دولتی بودند. در مجلس سوم اکثریت با این جناح بود. عمده‌ترین گروه‌های طرفدار این جناح را مجمع روحانیون مبارز، اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دفتر تحکیم وحدت تشکیل می‌دادند.

در مقابل این جناح، طیفی از نیروهای سیاسی، به راست موسوم شدند. این گروه ابتدا در حوزه اقتصاد و سپس در سایر حوزه‌ها با جناح چپ اختلاف پیدا کردند. طیف راست مخالف دخالت گسترده دولت در اقتصاد بود و در همین زمینه‌ها با دولت مهندس موسوی اختلاف داشت. این گروه در مجلس چهارم و پنجم اکثریت را به دست گرفتند. عمده‌ترین گروه‌هایی که آن‌ها را به نحوی جزء یا جانبدار راست به حساب می‌آورند عبارت‌اند از: جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، تشکل‌های اسلامی همسو (یعنی مجموعه‌ای از گروه‌های راست که مهم‌ترین آن‌ها را جمعیت مؤتلفه و جامعه اسلامی مهندسان تشکیل می‌دهد). به طور کلّی این گروه بر ولایت مطلقه فقیه، حفظ فرهنگ سنّتی، مدیریت دینی، اقتصاد آزاد و بازار تأکید دارند.

در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی دو اصطلاح «چپ مدرن» و «راست مدرن» مطرح شد. چپ مدرن جریانی است که به هر دلیل، به بازنگری در اندیشه‌ها و نظرات خود پرداختند. محصول این تأمّل، چرخش در بعضی از مواضع رادیکال و اصلاح و تعدیل بخشی از شعارها و آرمان‌های این جناح بود. فضای باز سیاسی و فرهنگی، توسعه اقتصادی، تنش‌زدایی در سیاست خارجی، تسامح و تساهل در عرصه فرهنگ و سیاست جزء شعارهای چپ مدرن است. این گروه طرفدار آزادی بیان و گسترش آزادی‌های سیاسی محسوب می‌شوند.

در مقابل، در جناح راست نیز تغییراتی پدید آمد و یکی از نتایج آن منشعب شدن جریانی بود که گاه با عنوان «راست مدرن» و گاه با نام «تکنوکرات‌ها (فن‌سالاران)» یا مصلحت‌گرایان مطرح می‌شوند. این جریان متشکل از افراد میانه‌رو جناح‌های چپ و راست بود که دیدگاه‌های مشترکی با چپ مدرن داشتند و در مجموع معتقد به اصلاحات سیاسی و بخصوص اصلاحات اقتصادی، توسعه فرهنگی، خصوصی‌سازی و مدیریت علمی و کارشناس‌سالاری‌اند. تعبیر تکنوکرات نیز به همین مناسبت است که این گروه، مانند تکنوکرات‌ها در کشورهای غربی بر افتادن امور به دست فن‌شناسان و گسترش علم و پژوهش تأکید دارند. عمده‌ترین تشکل این گروه، کارگزاران سازندگی است که در مجلس پنجم نقش عمده‌ای ایفا کرد. می‌توان گفت کارگزاران سازندگی نقطه اتکای همه صاحبان قدرت در ایران شد و طرفداران این جریان با تعاریف جدید خود در حوزه سیاسی و فرهنگی متمایل به چپ مدرن و در حوزه اقتصاد و عدالت اجتماعی مایل به راست بودند در آن دوران این جریان سیاسی میانه یا معتدل خوانده می‌شد. این تفکر که از اواسط دفاع مقدس سربرآورد با برخی سیاست‌ها در سطح بین‌الملل مخالفت می‌کرد و آن را مغایر مصلحت استراتژی جنگ علیه عراق می‌دانست و در حوزه اقتصاد قائل به له شدن 90 درصد مردم برای به توسعه رسیدن 10 درصد باقیمانده بود.

به طور کلّی گذشته از آن چه گفته شد به نظر می‌رسد اصطلاح چپ و راست همان‌گونه که اشاره کردیم برای بیان تفاوت‌ها و سلایق سیاسی در ایران مبهم و نارساست. ابهام و نارسایی این دو اصطلاح تا حدّی است که افراطی‌ترین گروه چپ‌رو در ایران را به لحاظ بعضی از اصول فکری می‌توان حتّی مشابه با محافظه‌کاران و راست‌گراهای غربی دانست. همچنین است در مورد راست‌گرایان. لذا در کاربرد این اصطلاحات باید به شرایط سیاسی و اجتماعی ایران توجه داشت. (3)

هرچند در حوزه سیاسی پس از دوران آقای هاشمی تلاش شد تا دو قطبی چپ و راست احیا شود اما عملکرد دولت آقای خاتمی بصورت واضح نشان داد که در عموم حوزه‌ها مسیر طی‌شده همان مسیر کارگزاران سازندگی است و اختلاف‌ها بیشتر بر سر راه رسیدن به اهداف اهالی اعتدال است. شاهد مثال این مدعا اظهارات فائزه هاشمی است که در جمع حامیان آقای موسوی در سال 88 گفت: «ما سخنرانی می‌کردیم و اتفاقاتی را که در دوره سازندگی افتاد، برای مردم ذکر می‌کردیم. همچنین وقایع مثبت، رشد و آبادانی را به یاد مردم می‌آوردیم و از آنان می‌خواستیم برای ادامه یافتن خاطره‌ها به محمد خاتمی رأی دهند.» (4)

البته در سال 76 یک دو قطبی کاذبی ایجاد شد تا این تصور عمومیت پیدا کند که سید محمد خاتمی راهی جدا از هاشمی رفسنجانی دارد و مانند او عمل نمی‌کند. اظهارات ناطق نوری در کتاب خاطراتش نشان‌دهنده این است که مردم او را فردی وابسته به رئیس‌جمهور حاضر می‌دانستند و اتفاقاً به جهت نه به آن سیاست‌ها اسیر این دو قطبی کاذب شدند. ناطق نوری می‌گوید:

«دوستان ما به آقای هاشمی انتقاد زیادی می‌کردند و به ایشان هم می‌گفتند. البته من از آقای هاشمی و دولت ایشان در مجلس، چه برای لوایح و چه برای کابینه و هم‌چنین از خود شخص آقای هاشمی هم چون مورد حمله و هجمه بود مفصل دفاع می‌کردم.

در یک مقطعی تحکیم وحدت و جریان‌های مقابل حمله به آقای هاشمی را شدید کرده بودند و نسبت‌های آمریکایی و غیرآمریکایی و این حرف‌ها را به ایشان می‌دادند. یک سال جلوی لانه جاسوسی بخش عظیمی از سخنرانی‌ام در دفاع از شخص آقای هاشمی بود. گفتم شما که می‌گویید ایشان آمریکایی است، این را بدانید او کسی بود که در پرونده حسنعلی منصور دستگیر شد. او کسی است که پیش‌کسوت است، کسی است که در حمله مسلحانه ضد آمریکایی آن موقع حضور داشته است؛ ما جزو نوچه‌ها و دست‌پرورده‌های او در انقلاب هستیم. بنابراین طبیعی بود که مرا حامی مطلق ایشان بدانند و عده‌ای از مخالفین و جناح مخالف تبلیغ می‌کردند که اگر آقای ناطق بیاید، وضعیت مثل سابق خواهد شد. چون یک عده مذهبی که از آقای هاشمی دلخور بودند، هم حرف داشتند، زیرا کارگزاران را وابسته به آقای هاشمی می‌دیدند. کمی اباحه‌گری و غیره در آن موقع وجود داشت که مذهبی‌ها اعتقاد داشتند دولت آقای هاشمی عامل عمده آن است به ویژه زمانی که دختر ایشان فائزه به میدان آمد، زمینه آزادی‌های این چنینی فراهم شد.

مسئله دیگر این بود که وقتی من از سیاست‌های اقتصادی دولت و شخص ایشان دفاع کردم، می‌گفتند پس ناطق که شق‌القمری نمی‌کند و تحولی در کشور ایجاد نمی‌شود؛ او هم راه رفسنجانی را ادامه می‌دهد. طبیعتاً این جریان اثر خود را روی آرا می‌گذاشت. در واقع یکی از عواملی که سبب شد من رأی نیاوردم، حمایت من از آقای هاشمی، به این بیانی که عرض کردم، بود و حمایت از آقای هاشمی چوب خوردن داشت.» (5)

هر چند که اهالی خبره سیاست می‌دانستند که این دو قطبی واقعی نیست؛ چرا‌که عطریانفر در تشریح انتخابات سال 76 در مصاحبه با فارس می‌گوید:

«به شهادت تاریخ، پدیده حماسی دوم خرداد محصول پیش‌زمینه‌هایی بود که با محوریت کارگزاران تدارک دیده شد حتی در سال 75 که مقدمات انتخابات ریاست جمهوری 76 فراهم می‌شد، دفاتر حزب کارگزاران در سراسر کشور محوریت ترویج و تبلیغ این رقابت انتخاباتی را عهده‌دار بودند.»

این تقسیم‌بندی دوباره در سال 84 دچار تغییر شد و با پوست‌اندازی، دوگانه اصولگرا- اصلاح‌طلب ایجاد گشت. عموم جریانات سیاسی تلاش می‌کردند که دولت نهم و دهم را دولتی اصولگرا به معنای جناحی تعبیر کنند اما پس از اندکی، زمزمه اصولگرایان مبنی بر جدا خواندن راه خود از دولت وقت شنیده می‌شد؛ روندی که در سال 88 منجر به موضع‌گیری نسبی بخشی از جناح راست سابق و طی سال‌های 90 به بعد صراحتاً در کلام اصولگرایان قابل رؤیت بود. از جمله این اظهار نظرها باید به مصاحبه غفوری‌فرد با فارس اشاره کرد که می‌گوید: «احمدی‌نژاد اصولگرا نیست و همیشه خود را در محافل سیاسی مستقل معرفی می‌کرد.» (6)گفتنی است از این دست اظهار نظرها در میان اصولگرایان به وفور یافت می‌شود که در این مقال نمی‌گنجد.

اما بطور کلی می‌توان گفت در نظام‌های غربی احزاب در ابتدا برای توسعه سیاسی و کمک به مشارکت بالای مردم در تعیین سرنوشت خود ایجاد شدند اما به مرور زمان رسوب افراد حزب در قدرت و کسب ثروت سبب یکجانشینی و فاصله از مردم شد و به مرور یک نوع «الیگارشی» ایجاد کرد.

اولیگارشی در افکار افلاطون به معنی حکومت گروه معدود است که اصطلاح حکومت خانواده‌ها هم در معنی آن به کار گرفته شده است. بر خلاف «آریستوکراسی» که به معنی حکومت نخبگان و شایستگان است، در اولیگارشی ثروت و نفوذ، ملاک قدرت و حکومت است نه فضیلت و دانش. اولیگارشی ممکن است محصول یک زد و بند سیاسی یا یک کودتای نظامی برای به دست گرفتن قدرت باشد و گروهی که بدین طریق به حکومت می‌رسند با به کار گماردن افراد خانواده و بستگان خود به مناصب مهم و حساس، حکومت را در دست خود نگاه دارند. نوع دیگر اولیگارشی، اولیگارشی مالی است. در این کشورها مهار حکومت در دست معدودی خانواده‌های ثروتمند است که اقتصاد کشور را در دست دارند و با تسلط بر وسائل ارتباط جمعی افکار عمومی را نیز تحت نفوذ خود قرار می‌دهند. (7)

دوگانه الهی

همواره دو جریان حق و باطل وجود داشته و خداوند متعال در جای‌جای قرآن این دوگانه را مستقیم و غیر مستقیم معرفی فرموده‌ است.

از همان آغاز دو طرح استراتژیک دو برنامه کلان جامع تدوین گردید؛ دو نقشه راه متفاوت که بایستی امورات جهان بر پایه آن دو رویکرد متفاوت نظام می‌یافت. البته ریشه این جدایی و تفارق از همان ابتدای خلقت انسان، از همان زمانی که بحث «خلیفه الهی» انسان طرح گردید و از زمان «وإذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس أبیٰ»(8) بود. پس این نقطه عزیمتی شد برای ایجاد یک طرح در موازات طرح و نقشه‌ای که خداوند برای سعادت بشر طراحی کرده بودند. طرح پرشکوهی که نویدبخش حاکمیت صالحان و «نُرید أن نمُنَّ علی الذین استُضعِفوا في ‌الأرض و نجعلهمْ أئمةً و نجعلهُمُ الوارثین»(9) بود. این نقشه که توسط طراح عالم خلقت بر پیکره و سرشت بشریت و عالم کون و فساد تدوین شده بود، در دل خود مجریان و مهندسان معماری را برای ساخت آن چشم‌انداز، مدینه فاضله و اتوپیای مورد آرزو، تعبیه کرده بود؛ که با در دست داشتن مانیفست الهی و البته با همکاری و همیاری خود مردم؛ به ساخت ساختمان بشریت بر پایه ملات و ابزارهای هماهنگ با سرشت و ذات طبیعت انسانی اهتمام ورزند. در کنار و به موازات این طرح عظیم که در آن بر «اصالت الله» تأکید می‌شد و انسان به خلیفه الهی و جانشینی خدا و بندگی او ارتقا می‌یافت؛ نقشه‌ای و طرحی که افول انسانیت را هدف قرار داده بود بر اصالت هواپرستی، اصالت انسان و اصالت هر چیز جز الله که در واقع اصالت شیطان را مدنظر داشت، به زعامت و رهبری شیطان تدوین گردید. منازعه‌ای اساسی برآیند تلاقی این دو طرح کلان بود و این نقطه تکوین و شکل‌گیری «حق» و «باطل» بود.

«بهمین جهت می توان گفت هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان در طول تاریخ یافت که از این مقوله خارج باشد و جامعه ایران نیز از این حالت خارج نیست. جامعه ایران در تمامی دوره‌های تاریخی جامعه‌ای دوقطبی بوده و این امر تنها بر حسب مناسبات و رفتار حاکمان با اقشار مختلف جامعه کمی با شدت و ضعف مواجه شده است. حال شاید این پرسش مطرح شود که بر چه اساسی من تمامی جوامع را دوقطبی می‌دانم! و برای مثال جامعه‌ای مانند کره‌شمالی را چگونه می‌توان تعریف کرد؟ و آیا این جامعه که بسیاری آن را جامعه‌ای تک‌قطبی می‌دانند پس چگونه است؟ پاسخ اینجاست که چنانچه به بررسی آن جامعه نیز بپردازیم، می‌بینیم که قطبی در حاکمیت است که با ساختار کمونیستی شکل گرفته و مطیع محض حکومت است و قطب دیگر نیز مخالف است اما به دلیل ساختار استبدادی مطلق امکان بیان و عکس‌العمل اجتماعی ندارد. این دو قطب در تمام شئونات زندگی اثرات خود را نشان می‌دهند. این امر در جوامع پیشرفته و سرمایه‌داری مانند آمریکا نیز به همین منوال است. دکتر علی شریعتی، درخصوص قطب‌بندی‌های اجتماعی نظری دارد. وی جامعه را به دو قطب قابیلی و هابیلی تقسیم می‌کند و براساس تقسیم‌بندی وی، هر جامعه و در هر دوره‌ای از تاریخ، نظام متضادی می‌سازد که تناقض در بطن آن است و به تعبیر وی ساخت اجتماعی کلیه جوامع عبارت است از دو طبقه متخاصم در برابر هم.» (10)

شیطان همواره سعی نموده است که با ایجاد یک راه انحرافی دعوایی زرگری ایجاد کرده و مسیر حق را بالکل به کناری بزند تا مردم در دعوای میان باطل با باطل، طرفی را حق پندارند و این دوگانه که به لحاظ فطری وجود دارد آن‌ها را به سمتی سوق دهد. جریانات قدرت در غرب را می‌توان در همین چارچوب تعریف کرد که با ایجاد احزاب دوگانه سال‌هاست بر امورات مردم خود حاکم‌اند و هربار افکار عمومی را به سمت دیگری هدایت می‌کنند.

انقلاب اسلامی ایران نیز برپایه همین دوگانه شکل گرفت و حضرت امام(ره) به هواخواهی از حق برخاست و باطل را نابود کرد. و همانطور که گفته شد تأکید مکرر ایشان بر وحدت کلمه به همین دلیل بود که وجود دستجات متعدد اگر بر محور خداوند باشد جریان حق را پربارتر می‌کند و اگر خلاف این بشود همان دوگانه کاذب شیطانی حاکم می‌گردد.

گفتنی است در تفکر حضرت امام(ره) حزب به معنای ایجاد دوقطبی فرعی برای کسب قدرت نبود که مدتی در دستان یک جریان باشد و مدتی بعد جریان دیگری بر سریر قدرت بنشیند بلکه ایشان دو قطبی حزب‌ الله و حزب شیطان را که در نظام الهی موجود است پذیرفته بودند و در این مسیر همه را به وحدت کلمه توصیه می‌کردند. در همین رابطه ایشان فرمودند:

«من این موعظه خدای تبارک و تعالی به لسان قرآن را به شما بیان می‌کنم. این موعظه به ما می‌فهماند که باید وحدت کلمه داشته باشیم؛ وجهه ما یک چیز باشد: «الله» أن تقوموا لله، قیام لله. دیگر نمی‌تواند کسی یک طرف برود و دیگری به طرفی دیگر. اگر دیدید که در یک قیامی دسته دسته و حزب شد و حزب و حزب و جبهه جبهه شد، بدانید خدا در کار نیست. اگر همه با هم متوجه به یک نقطه باشند دعوت به وحدت کلمه است، به وحدت عقیده است. وحدت عقیده وحدت کلمه می‌آورد، وحدت عمل می‌آورد.» (11)

رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر وحدت میان جریان‌های سیاسی به نفع مردم تأکید کرده و فرمودند دشمن از فضای اتحاد شما ترس دارد و ضربه‌پذیر است. پس از مدتی اما این رهنمود استراتژیک به بوته فراموشی سپرده شد و خط‌کشی‌ها در جامعه، دوگانه‌ای فرضی خلق کرد که هربار این دوگانه با اسمی از دل جریانات سیاسی سر بر می‌آورد که واقعی نبود و این دعوای فرضی خود را در مشارکت مردمی نشان می‌داد. آنجا که ریاست جمهوری ششم در پایین‌ترین سطح مشارکت در تاریخ انقلاب اسلامی برگزار شد و احزاب را برآن داشت تا با ایجاد دوقطبی فرضی در انتخابات ریاست جمهوری هفتم سطح مشارکت را بالا ببرند.

در بررسی رفتار انتخاباتی این دو جریان باید گفت که در عموم انتخابات‌های پس از انقلاب اسلامی حضور پررنگی داشته‌اند. جریان راست تقریباً در هیچ انتخاباتی محدودیت برای حضور و معرفی کاندیدا نداشته است و همواره از این فرصت بهره برده و در طرف مقابل جریان چپ در برخی دوره‌ها با عدم احراز صلاحیت روبه‌رو شده و این مسأله سبب گشته تا به سراغ تحریم انتخابات یا حضور حداقلی برود اما هیچ‌گاه از صحنه سیاسی حذف نشده است. به همین جهت می‌توان گفت تضاد اصلاح‌طلب ـ اصولگرا تضاد اصلی نیست و نمی‌تواند جامعیت شکاف سیاسی در ایران را به دقت توضیح دهد، یعنی اگر تضادی هم به نام اصلاح‌طلب و اصولگرا داشته باشیم این تضاد حداکثر یک تضاد فرعی است و تا زمانی که تضاد اصلی را نشناسیم نمی‌توانیم فضای سیاسی کشور و به‌ویژه فضای انتخابات را تحلیل کنیم.

نشریه اشارت،موسسه راهبردی دیده بان

پی‌نوشت:

1. ناصر جمال‌زاده، اصطلاحات سیاسی، انتشارات پارسایان، 1382، ص 38.

2. حجت مرتجی (صادق زیباکلام)، جناح‌های سیاسی در ایران امروز، نقش نگار، 1377، تهران.

3. عباس شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و گروه‌ها و جناح‌های سیاسی در ایران امروز، نشر گستره، 1379، تهران.

4. سخنرانی روز دوم خرداد 1388 در ورزشگاه آزادی.

5. کتاب خاطرات حجة ‌الاسلام و المسلمین علی‌اکبر ناطق نوری، ص 240، تهران 1384.

6. خبرگزاری فارس، 8شهریور1392، شماره خبر: 13920607000593.

7. محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، 1377.

8. بقره، 35 و طه، 116:‌ و (ياد كن) آنگاه را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم فروتنى كنيد (همگان) فروتنى كردند جز ابليس كه سر باز زد.

9. قصص، 5: و برآنيم كه بر آنان كه در زمين ناتوان شمرده شده‏اند منّت گذاريم و آنان را پيشوا گردانيم و آنان را وارثان (روى زمين) كنيم‏.

10. عبدالله ناصری، مصاحبه با روزنامه شهروند، 12 خرداد 1393.

11. صحیفه امام(ره)، جلد ۵، ص ۵۱۱.




انتهای متن/

شنبه, 01 اسفند 1394 ساعت 09:39

نظر شما

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید