موسسه راهبردی دیده بان، یکی از مهمترین عوامل حرکت ایرانیان به سوی یک انقلاب با بنمایه اسلامی، حق انتخاب بود. خاندان پهلوی علیرغم شعارهای جذاب خود در حوزههای مختلف هیچگاه یک انتخابات فراگیر و آزاد برگزار نکرد و سهم مردم در ساختار قدرت هیچگاه دیده نشد. وجود خاندانسالاری و الیگارشی حاکم بر خاندان طاغوت سبب شده بود تا مسألهای به نام چرخش نخبگان بدون معنا شده و افراد بر اساس نسب یا وابستگی به شرق و غرب بر مسند قدرت بنشینند. نقل معروف مرحوم مدرس در مجلس طی سالهای حکومت رضا پهلوی به روشنی بیانگر منش پهلویها نسبت به مردم است.
حق تعیین سرنوشت توسط مردم یکی از مترقیترین شعارهایی بود که حضرت امام(ره) بدان توجه داشتند و تا اواخر حیات مبارکشان بر این مسأله تأکید میورزیدند؛ رفتاری که در منش سیاسی رهبر معظم انقلاب نیز به روشنی قابل رؤیت است.
انقلاب اسلامی اما یک فریاد بلند در جهت رهایی انسان بود و این چارچوب انسانی که از آن به «مستضعفین جهان» تعبیر میشد به خوبی نشان داد که نوع مردم فارغ از خطکشیهای مرسوم در عالم، جایگاه ویژهای در این تفکر دارند. تا آنجا که در ابتدای این حرکت عظیم همه سلایق، آرمانهای خود را در ساختاری سیاسی، با عنوان جمهوری اسلامی دیدند و در مشارکتی خیرهکننده با بیش از 98 درصد شرکتکننده، بدان «بلی» گفتند.
مشارکت مردم در انتخابات بعنوان یکی از مؤلفههای توسعه سیاسی برشمرده میشود که در آن افراد، سیاستها و شیوههای اداره جریانات مختلف را بررسی کرده و براساس خواست خود برمیگزینند. بهمین جهت در نظر عموم سیاستمداران عالم شرکت حداکثری مردم در انتخابات، امری مهم و حتی در برخی اوقات معادل مقبولیت نظام تلقی شده و بر آن تکیه میشود.
جمهوری اسلامی بعنوان یک مدل حکومتی که توسط اکثریت قاطع مردم پذیرفته شد، طبق قانون اساسی تمام ارکانش را بصورت مستقیم یا غیر مستقیم به رأی میگذارد و همین مسأله سبب پویا ماندن این نظام سیاسی میشود. البته باید اشاره کرد که این نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی تا آنجا که در مسیر اصلی خود قرار داشته باشد بِروز میشود و اگر خلاف جهت انقلاب اسلامی حرکت کند قطعاً در ادامه راه به مشکل بر خواهد خورد.
رهبر معظم انقلاب در این باره میفرمایند:
انقلاب یک امر مستمر است؛ یک امر دفعی نیست که بگوییم در تاریخ فلان، مثلاً یک حادثهای اتّفاق افتاد، یک عدّهای به خیابان آمدند، ده روز، بیست روز، دو ماه، شش ماه طول کشید و حکومت سرنگون شد؛ انقلاب این است؛ نه، این انقلاب نیست؛ این یک بخشی از انقلاب است. انقلاب یک حقیقت ماندگار و حقیقت دائمی است. انقلاب یعنی دگرگونی؛ دگرگونیهای عمیق در ظرف شش ماه و یک سال و پنج سال به وجود نمیآید؛ علاوه بر اینکه اصلاً دگرگونی و صیرورت ـ یعنی حالی به حالی شدن، تحوّل ـ اصلاً حدّ یقف ندارد؛ هیچوقت تمام نمیشود؛ انقلاب یعنی این. انقلاب یک امر دائمی است. حرفهایی یک عدّه [میزنند] ـ منبع این حرفها، به قول خودشان، اتاق فکرهای خارجی است، اینجا هم این حرفها را بعضیها در روزنامهها و در مجلهها و در حرفهای گوناگون خودشان رِلِه میکنند و همانها را تکرار میکنند و به زبان ایرانی آنها را بیان میکنند؛ [امّا منبع] حرف از آنجا است ـ که بله، انقلاب تمام شد. حالا یک نفر بیعقلی پیدا میشود بهصراحت میگوید انقلاب را باید به موزه سپرد، بعضیهای دیگر هم هستند اینقدر بیعقل نیستند، به این صراحت نمیگویند، در پوشش این حرف را میزنند؛ جوری حرف میزنند که معنایش این است که انقلاب تمام شد؛ تبدیل انقلاب به جمهوری اسلامی. اصلاً قابل تبدیل نیست؛ جمهوری اسلامی باید مظهر انقلاب باشد. یعنی همان حالت تجدیدپذیری، همان حالت تحوّل دائمی، همان حالت باید در جمهوری اسلامی وجود داشته باشد والّا جمهوری اسلامی نیست؛ حکومت اسلامی نیست؛ انقلاب یک امر مستمر است.
خب، انقلاب چه کار میکند؟ کاری که انقلاب در آغاز انجام میدهد، ترسیم آرمانها است؛ آرمانها را ترسیم میکند. البتّه آرمانهای عالی، تغییرناپذیرند؛ وسایل تغییرپذیر است، تحولات روزمرّه تغییرپذیر است امّا آن اصول که همان آرمانهای اساسی است، تغییرناپذیر است؛ یعنی از اول خلقت بشر تا امروز، عدالت یک آرمان است؛ هیچوقت نیست که عدالت از آرمان بودن بیفتد؛ آزادی انسان یک آرمان است ـ آرمانها یعنی اینجور چیزها ـ آرمانها را انقلاب تصویر میکند، ترسیم میکند، بعد آنوقت به سمت این آرمانها حرکت میکند. حالا آرمان را ما اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم و یک تعبیر قرآنی برایش بیاوریم، «حیات طیّبه» است.(1)
با توجه به این نقشه راه باید گفت بر خلاف تصور عدهای که نگهداشتن جمهوری اسلامی به هر صورتی را اولویت انقلاب اسلامی میدانند، این جمهوری اسلامی است که همواره باید خود را با شاقول آرمانهای انقلاب اسلامی بسنجد و هرجا که دید از این خط نورانی دور افتاده بدان بازگردد.
یکی از موهبتهای الهی که سبب پیروزی انقلاب اسلامی گشت، حضور همه سلایق سیاسی در صحنه بود یعنی همه مردم با اشکال و رنگهای گوناگون، که اتفاقاً همین مسأله سبب شد تا این انقلاب مرتبط به طبقه خاصی نشود و در مسیر سیاستگذاری جمهوری اسلامی نیز هرجا از این اصل عدول صورت پذیرفت نتیجه خود را در مشارکت مردمی نشان داد. مسألهای که غالب نظامهای غربی برای ناکارآمد نشان دادن تجربه انقلاب اسلامی به ملل دنیا و حکومتهای مرتجع منطقه برای توجیه دیکتاتوری خود سخت بدان نیازمندند.
ایرانیان چگونه انتخاب میکنند؟
علاقه آکادمیک به رفتار انتخاباتی همزمان با ظهور علم سیاسی رفتاری بود. انتخابات به عنوان گستردهترین و قابل اندازهگیریترین شکل رفتار سیاسی در کانون توجه فنون جدید نمونهپژوهی و تحلیل آماری قرار گرفت. کتاب «رأیدهنده آمریکایی» محصول پژوهشی دانشگاه میشیگان بود که به عنوان کار اصلی در این زمینه موجب رشد بسیاری از مطالعات مشابه مانند کتاب «تغییر سیاسی در بریتانیا» گردید. انتخاباتشناسی یا مطالعه علمی رفتار انتخاباتی، هنوز جایگاه مهمی در تحلیل سیاسی دارد؛ زیرا رأیگیری یکی از غنیترین منابع اطلاعات تعامل میان افراد، جامعه و سیاست را فراهم میکند. از طرف دیگر با توجه به رکن اساسی انقلاب اسلامی که مردم هستند، شناخت چگونگی رفتار انتخابی ایشان به بهبود تصمیمگیریها و رفتارهای سیاسی کمک شایانی خواهد کرد. حاصل انتخاباتشناسی تا کنون کشف و ارائه نظریههایی بوده است که مهمترین آنها عبارتاند از: نظریه هویت حزبی، نظریه جامعهشناسانه، نظریه انتخاب عقلانی و نظریه ایدئولوژی مسلط.
1. نظریه هویت حزبی (2)
نظریه هویت حزبی به عنوان اولین نظریه رفتار انتخاباتی، مبتنی بر دلبستگی روانشناختی مردم به احزاب است. در این نظریه رأیدهندگان انسانهایی هستند که با یک حزب هویت مییابند. بنابراین، «وابستگی حزبی» مهمترین متغیر تبیین آراء رأیدهندگان است. محققان مرکز تحقیقات و مطالعات دانشگاه میشیگان، در کتاب رأیدهنده آمریکایی معتقدند، علاقه روانی و عاطفی که بین رأیدهندگان و حزب محبوبشان برقرار است، عامل بسیار مهم برای به پیروزی رساندن نامزدهای مورد نظر در انتخابات است. اینان در تبیین ایجاد چنین رابطه عاطفی میگویند: «این وابستگی عاطفی، اغلب از زمان کودکی و نوجوانی در افراد ایجاد میشود و معمولاً از خانوادهها به فرزندان منتقل میگردد و محیط شغلی و اجتماعی هم در تثبیت این پیوندها مؤثرند.» (3) بنابراین، این نظریه تأکید فراوان بر جامعهپذیری سیاسی اولیه دارد؛ بدین معنا که خانواده ابزار مهمی است که از طریق آن وابستگیهای سیاسی درست میشود و بعدها به وسیله عضویت گروهی و تجارب اجتماعی تقویت میشود.
بر اساس این نظریه، هرچند احزاب جایگاه ویژهای دارند، اما تبلیغات انتخاباتی چندان تأثیری در تغییر گرایشهای مردم ندارد؛ چراکه مردم پیش از انتخابات دارای علقههایی عاطفی با احزاب مورد علاقهشان میباشند و از اینرو، هر نامزدی که از سوی حزب محبوب معرفی گردد، طرفداران به آن رأی خواهند داد و اساساً خواسته «حزب»، خواسته «رأیدهنده» نیز است. البته، تبلیغات انتخاباتی میتواند در جهت کسب آراء افرادی که از لحاظ تحصیلات در سطحی پایینتر قرار دارند و از نظر سیاسی و اجتماعی هنوز جایگاهی مشخص پیدا نکردهاند، مؤثر باشد. مکتب میشیگان معتقد است، وابستگی حزبی در طول زمان، کمتر دستخوش تغییر میشود و دارای استمرار و پیوستگی است و تنها در بحرانهای سیاسی و اجتماعی است که در معرض دگرگونی قرار میگیرد. (4)در این نظریه، آرای افراد تا حد زیادی «موروثی» است؛ یعنی گرایش به یک حزب خاص و محبوب به صورت نسل به نسل در خانوادهها جریان دارد و تنها حوادث اجتماعی بزرگ میتوانند این گرایش را دستخوش تغییر و تحول قرار دهند. مهمترین شاخصههای این نظریه عبارتاند از:
1. فرد نقش کمرنگی دارد
2. «وابستگی حزبی» بسیار مؤثر است
3. تبلیغات انتخاباتی چندان تأثیری ندارد
4. رأی افراد «موروثی» است
2. نظریه جامعهشناختی
نظریه جامعهشناختی بر این مبنا استوار است که آنچه توانسته افراد را تشویق کند تا در انتخابات شرکت کرده و به منتخب مورد نظر رأی دهند، شرایط اجتماعی، محیطی، اقتصادی و فرهنگی افراد رأیدهنده است؛ چراکه بین شرایط اجتماعی افراد و گرایش سیاسی آنان، رابطهای مستقیم وجود دارد. بنابراین، اگر بخواهیم تحلیل درست و واقعبینانه از انتخابات مورد نظر داشته باشیم، باید شرایط اجتماعی، محیطی، اقتصادی و فرهنگی افراد رأیدهنده را مورد مطالعه قرار دهیم. در این نظریه، فرد به تنهایی معنایی ندارد و انگیزههای وی تأثیر چندانی در رفتار انتخاباتی از خود نشان نمیدهد، بلکه فرد باید در درون فرهنگ و اجتماع خاص خود مورد مطالعه قرار گیرد. بر این اساس، تبلیغات انتخاباتی نیز چندان تأثیری بر گزینش رأیدهندگان ندارد، بلکه رأیدهندگان مدتها پیش از شروع تبلیغات انتخاباتی گزینه مورد نظر خود را انتخاب کردهاند.
«پل لازارسفلد»(5) و گروه تحقیقاتی وی در دانشگاه کلمبیا، با مطالعه میدانی و موردی چند انتخابات به این نتیجه رسیدند افرادی که دارای موقعیت اجتماعی خاص هستند و حتی در یک منطقه جغرافیایی خاص زندگی میکنند، سالیان دراز دارای گرایش ثابت در مسائل سیاسی میباشند. وی میگوید: «فرد از نظر سیاسی آنگونه میاندیشد که از نظر اجتماعی در آن به سر میبرد؛ عوامل اجتماعی تعیینکننده گرایشهای سیاسی افرادند.»
«آندره زیگفرید (Andre Siegfried)» یکی دیگر از طرفداران نظریه جامعهشناختی، معتقد است: «متغیرهایی همچون مذهب، سن، طبقات اجتماعی و امثال آن هستند که تعیینکننده رأی افرادند و تبلیغات در زمان انتخابات چندان اهمیتی در تغییر نگرش رأیدهندگان ندارد و افراد به تناسب موقعیت جغرافیایی و اجتماعی خود تصمیم میگیرند.»
بنابراین، هم نظریه جامعهشناختی و هم نظریه هویت حزبی بر این پایه استوارند که تبلیغات انتخاباتی چندان نقشی در تغییر گرایش سیاسی افراد ندارند، بلکه شرایط اجتماعی، محیطی (در نظریه جامعهشناختی) و انگیزههای فردی و وابستگی حزبی (در نظریه هویت حزبی) در انتخابات گزینه مورد نظر مؤثرند. وجه افتراق این دو نظریه آن است که در نظریه جامعهشناختی، شرایط اجتماعی، جغرافیایی و فرهنگی به صورت عِلّی و معلولی در زندگی فرد و رأی وی تأثیرگذار است، در حالی که در نظریه هویت حزبی انگیزههای فردی و سیاسی، که در درون یک حزب محبوب سیاسی تبلور مییابد، عامل مهم در تصمیمگیریها به شمار میرود. مهمترین شاخصههای این نظریه عبارتاند از:
1. انگیزههای فردی هیچ نقشی ندارد
2. شرایط اجتماعی، محیطی، اقتصادی و فرهنگی تعیینکننده است
3. تبلیغات انتخاباتی تأثیر چندانی ندارد
3. نظریه انتخاب عقلانی
نظریه انتخاب عقلانی با انتقادات شدید نسبت به دو نظریه گذشته، درصدد است با پررنگتر کردن نقش «افراد مستقل» رفتار انتخاباتی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. کی (Key)، وربا (Verba)، نی (Nie) و دیگران، از جمله اندیشمندانی هستند که این نظریه را مطرح کردهاند. اینان معتقدند با توجه به گسترش سطح سواد و آگاهی مردم در جوامع گوناگون، رأیدهندگان سعی میکنند خود را از وابستگیهایی که تا به حال وجود داشته است، خارج سازند و خود به صورت مستقل تصمیمگیری نمایند. در این نظریه، احزاب سیاسی مشروعیت سیاسی خود را از دست داده و بنابراین، با بحرانهای جدی حمایتی مواجه شدهاند. علاوه بر آنکه، بر خلاف دیگر نظریهها، در این نظریه «تبلیغات انتخاباتی» نقشی بسیار تعیینکننده، حساس و مؤثر در جذب آرای مردم بازی میکند؛ چراکه افراد به صورت مستقل بوده و گرایش آنان از قبل تعیینشده نیست. رأیدهندگان سعی میکنند از میان تبلیغات نامزدها، به نامزد و برنامهای رأی دهند که منافع آنان را به خوبی تأمین میکند.
در اینجا لازم است به دو دیدگاه دیگر که باید در درون نظریه عقلانی مورد بررسی قرار گیرند، اشاره شود: الف) دیدگاه اقتصادمحور؛ ب) دیدگاه نسلها.
«آنتونی داونز (Anthony Downs)» در کتاب «نظریه اقتصادی دموکراسی»(6) بر اساس دیدگاه اقتصادمحور، رأیدهنده را مظهر واقعی یک انسان اقتصادی معرفی میکند. وی با مقایسه و تشبیه احزاب سیاسی با شرکتهای تجاری، معتقد است همانگونه که شرکتهای تجاری در میدان رقابت سعی میکنند کالاهای موردپسند مصرفکنندگان را تولید و عرضه کنند، احزاب سیاسی نیز در تلاشاند، نامزدها و برنامههایی موردپسند رأیدهندگان ارائه دهند. در این میدان انتخاباتی، آن حزبی موفق است که بتواند جذابترین فرد و جذابترین برنامه را ارائه دهد و به پیروزی برسد. بنابراین، همانگونه که در بازار اقتصادی، قانون عرضه و تقاضا وجود دارد، در بازار سیاست نیز قانون عرضه و تقاضا چشمگیر است. از اینرو، رأیدهندگان در این بازار در تلاشاند که کالاهایی را برگزینند که بیشترین منافع را برای آنان تأمین نماید. البته، «پیر بوردیو (Pierre Bourdieu)» با انتقاد از دیدگاه اقتصادمحور، معتقد است که نمیتوان طرفداران احزاب را عقلانی محض، به معنای اقتصادی آن در نظر گرفت، بلکه «فرهنگ و ایدئولوژی» نیز در تصمیمگیری سیاسی افراد نقش دارند. علاوه بر اینکه، تشبیه احزاب به شرکتهای اقتصادی نیز اشتباه است؛ چون مشتریان یک شرکت وابستگی فکری و اقتصادی به شرکت موردنظر پیدا نمیکنند و به راحتی و با کوچکترین نارضایتی میتوانند شرکت مورد نظر را رها کرده و کالاهای خویش را از دیگر شرکتها تهیه نمایند. این در حالی است که افراد دارای وابستگی حزبی یا جناحی به سختی میتوانند از حزب مورد علاقهشان صرفنظر کرده و به احزاب دیگر روی آورند.
نئولیبرالها با پررنگ کردن تغییر و تحوّل در نسلها، در صددند رفتار انتخاباتی را با این دیدگاه مورد تحلیل قرار دهند. اینان با انتقاد از نظریهپردازان هویت حزبی، که رأی افراد را «موروثی» و تا حدی ثابت میدانستند، معتقدند هر نسل سیاسی در برخورد با پدیدهها میتواند رفتاری از خود بروز دهد که کاملاً مغایر با رفتار نسل قبلی باشد و در واقع، آنچه که معیار بروز رفتار است، نه انگیزههای حزبی و موروثی، بلکه معیاری کاملاً عقلانی در موقعیتهای زمانی و مکانی خاص است. این دیدگاه نیز معتقد است شکاف سیاسی جوامع، ناشی از شکاف نسلهاست و احزاب سیاسی نقش چندانی در این شکاف ندارند. (7) مهمترین شاخصههای این نظریه عبارتاند از:
1. فرد نقشی بسیار مؤثر و تعیینکننده دارد.
2. احزاب سیاسی مشروعیت سیاسی خود را از دست دادهاند.
3. میزان درصد «افراد مستقل» بسیار بالا رفته است.
4. تبلیغات انتخاباتی بسیار مؤثر و تعیینکننده است.
4. نظریه ایدئولوژی مسلط(8)
نظریه ایدئولوژی مسلّط، به عنوان نظریه رادیکال رفتار انتخاباتی نگریسته میشود. بر اساس این نظریه، هرچند افراد خود انتخاب میکنند، اما انتخابهای فردی با کنترل ایدئولوژیکی شکل میگیرند. از این منظر، شاید این نظریه با نظریه جامعهشناختی شباهت داشته باشد؛ چراکه انتخاب و گزینش، انعکاس موقعیت شخص در سلسله مراتب اجتماعی است. در حالی که میان این دو نظریه تفاوت ظریفی وجود دارد. در ایدئولوژی مسلّط، انتخاب تحت تأثیر آموزشی است که حکومت میدهد و حتی بالاتر، تحت تأثیر رسانههای گروهی است. بر خلاف نظریه جامعهشناختی، که رسانههای گروهی صرفاً اولویتهای موجود را بیان میکنند، نظریه ایدئولوژی مسلط بیانگر آن است که رسانهها توانایی دارند جریان ارتباطات سیاسی را هم به وسیله تعیین موضوع بحث و هم به وسیله ساختن اولویتها و حمایتها تحریف کنند و آن را وارونه جلوه دهند. نتیجه اینکه، اگر نگرشهای رأیدهندگان با عقاید ایدئولوژی مسلط مطابقت داشت، احزاب قادر نخواهند بود سیاستهایی را که بیرون از آن ایدئولوژی قرار دارند بسط دهند. بدین ترتیب، نه تنها چالش توزیع قدرت و منابع در جامعه پیش میآید، بلکه فرآیند انتخاباتی تمایل به حفظ آن دارد.
مهمترین شاخصههای این نظریه عبارتاند از:
1. انتخاب فردی تحت کنترل ایدئولوژی مسلط و رسانههای گروهی است.
2. تبلیغات رسانههای گروهی در تحریف واقعیات بسیار تعیینکننده هستند.
در کنار این تقسیمبندی نظری لازم است تا تحلیلی هم پیرامون ترکیب شرکتکنندگان داشته باشیم. برخی تحلیلگران عقیده دارند که در تمام رأیگیریهای پس از انقلاب حدود 30 تا 35 درصد از مردم بصورت سنتی شرکت میکنند که سهم اصولگرایان حدود 10 تا 15 درصد و سهم اصلاحطلبان 15 تا 20 درصد است. حدود 15 درصد واجدین شرایط تا به حال در انتخاباتی شرکت نکردند (بغیر از رفراندوم سال 58) و در عموم انتخاباتهای ریاست جمهوری حدود 30 درصد و مجلس حدود 40 درصد شرکت نکردهاند.
اما در این میان حدود 40 تا 45 درصد از مردم طبقه متوسط وجود دارند که که از آنها تعبیر به قشر خاکستری انتخابات میشود.
این قسم از مردم تعلقی به احزاب ندارند و در پروسه تبلیغات کاندیداها به تصمیم رسیده و عموماً با موج ایجادشده که نزدیک به دیدگاهشان باشد همراه میشوند. تأثیرگذاری این قشر به حدّی است که جریانات مختلف سیاسی تمام تلاش خود را در جهت اقبال این طیف به پایگاه سیاسی خود مصروف میکنند؛ چراکه پیروز نهایی انتخابات بسته به عمل سیاسی آنهاست. برای فهم دقیقتر این قشر باید به انتخابات ریاست جمهوری هفتم، نهم، دهم و مجلس ششم رجوع کرد. در بررسی مقاطع ذکرشده نتیجهای که حاصل میشود این است که مردم خلاف آنچه در بین احزاب تصور میشد دست به انتخاب زدند و غالباً قشر خاکستری برای «نه» گفتن به طیف مقابل وارد در مشارکت سیاسی شدهاند. البته تحلیل جزء به جزء انتخاباتهای ذکرشده نتایج قابل توجهی دارد که در این مقال نمیگنجد.
با این تعاریف بسختی میتوان کنش و واکنش سیاسی یک فرد هنگام رأی دادن در انتخابات را بررسی کرد؛ چراکه عوامل متعددی سبب میشود تا افراد به تصمیمی رسیده و به آن عمل کنند. اما شاید بتوان گفت که ایرانیان در انتخاب خود، بیشتر از دو مدل ایدئولوژی مسلط و احساسی بهره میبرند.
پینوشت:
1. بیانات معظمله در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 25 شهریور 1394.
2. Andrew Heywood, Politics (Palgrave, 2nd ed.), 2002, p. 242.
3. حجتاللّه ایوبی، «مشارکت انتخاباتی»، مشارکت سیاسی مجموعه مقالات، تهران، سفیر، 1377، ص 218.
4. پیشین، ص 220.
5. پل اف. لازارسفلد، برنارد برلسون و هاتسل گودت، انتخاب مردم: مردم چگونه در انتخابات ریاست جمهوری تصمیم میگیرند؟، ترجمه محمّدرضا رستمی تهران، تبلور، 1382.
6. [1]. A. Downs, an Economic Theory of Democracy (New York, Harper & Row, 1957).
7. . کیومرث اشتریان، «تحلیلی بر رفتار انتخاباتی نسلهای اخیر در غرب»، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، 31 فروردین 1373، ص 78.
8. Andrew Heywood, op.cit, p. 244.
نشریه اشارت،موسسه راهبردی دیده بان